همشهری: رؤیا صدر مثل بسیاری از طنزنویسان کار
خود را با «گلآقا» آغاز کرد. او آنجا با نام مستعار «بیبی گل» طنز مینوشت و از
معدود بانوان طنزنویس گلآقا بود. در سالهای بعد نیز طنزنویسی را ادامه داد و
همزمان به پژوهش درباره طنز پرداخت. «بیست سال با طنز»، «برداشت آخر» و «شکرستان»
ازجمله آثار تحلیلی او در بررسی طنز مطبوعاتی امروز است. رؤیا صدر به تازگی گزیدهای
از طنزهای خود را با عنوان «لطفاً نفس بکشید» منتشر کرده است؛ طنزهایی که گزیده
نوشتههای طنز او در سبکهای گوناگون است. با او درباره طنز مطبوعاتی و گزیده طنزها
و نوشتههایش گفتوگو کردهایم.
«لطفاً نفس بکشید» گزیده طنزهای چند
سال است و هر کدام پیشتر در کجا منتشر شدهاند؟
این مجموعه گزینه طنزهایم در حدود ۱۷سال اخیر است. پیش از آن دو مجموعه (خبرنامه
محرمانه و ه، مثل تفاهم) از طنزهایم چاپ شده بود و این سومین مجموعه است. البته در
«لطفاً نفس بکشید» چند تا از طنزهای ۲کتاب
قبلی را (که خیلی دوستشان داشتم) آوردم. چون آن
کتابها دیگر در دسترس نیستند، فکر کردم شاید این چند طنز برای مخاطبان این کتاب
نیز (که به کتابهای قبلی دسترسی ندارند) خواندنی باشد.
کتاب فصلبندی ندارد و هر کدام از
مجموعهکارها ذیل یک فصل سامان نیافتهاند و تفکیک متنها از هم دشوار است. بهتر
نبود که هر دسته از نوشتهها ذیل عنوانی سامان مییافت یا دستکم توضیحی قدری
ماجرا را روشن میکرد؟
در ۲کتاب قبلی مطالب را براساس قالب (نقد ادبی- داستان و...) فصلبندی
کرده بودم، ولی آثار این کتاب ازنظر قالب، متنوع است و از اینرو راستش به فصلبندی
فکر نکردم. اگر فصلبندی میکردم خیلی از مطالب فصلهای مختلف با یکدیگر همپوشانی
داشتند و کار قدری دشوار بود. فقط بهنظرم آمد آثاری را که فرمهای مشابه دارند در
کنار هم بیاورم تا مخاطب سرگردان نشود و کار، نظم بیشتری پیدا کند. بااینحال شاید
حق با شما باشد و میشد بخشهایی از کتاب را با عنوانبندی از مطالب دیگر تفکیک
کرد؛ مثلاً نقیضهسازی نقدهای ادبی را در فهرست زیر عنوان مستقلی جا داد، ولی در
مورد همه مطالب کتاب این کار ممکن نبود.
از میان نوشتههای شما مجموعهای که
در خاطر مانده است، تحلیل اتفاقها به سبک شخصیتهای گوناگون است؛ مثلاً یک محمد
صالحعلا، یک فهیمه رحیمی، یک میرجلالالدین کزازی یا یک مقام مسئول، یک کارشناس
عصر جمعه تلویزیون و... که مجموعه رفتارها و نگاههای موجود در جامعه را به زبان
طنز بیان میکرد؛ مجموعهای که بهنظرم جداگانه قابلیت تبدیل شدن به یک کتاب مستقل
را داشت اما اینجا در کنار نوشتههای دیگر آمده است.
البته نمیدانم که این مطالب از نظر
حجم قابلیت تبدیل شدن به یک کتاب مستقل را داشت یا نه؟ خیلیها به من پیشنهاد
کردند که این قالب را ادامه دهم... ولی من نمیتوانم روی یک قالب مشخص زیاد کار
کنم. بازی با قالبهای متنوع دلمشغولی من در طنز است. این قالب را من در یک بازه
زمانی در ابتدای دهه ۸۰زیاد استفاده میکردم ولی فقط چند تا
از آنها را که ازنظر موضوعی برای مخاطب امروز قابلدرک بودند و همچنین ازنظر عمق و
غنای نوشتاری استحکام بیشتری داشتند برای این کتاب انتخاب کردم، ولی درهرحال میشد
اینگونه مطالب ذیل یک فصل جداگانه بیاید.
وقتی از طنز در دوره امروز حرف میزنیم،
بهویژه در حوزه نثر، اغلب آنها در مطبوعات شکل گرفته است. حالا که مطبوعات روزگار
افول خود را میگذراند، وضعیت طنز چگونه است؟
بهنظرم ۲عامل انفصال نسلی میان طنزنویسان (از دست دادن چهرههای شاخص
طنز در ۲دهه اخیر) و همچنین محدودیتهای طنز
در فضای رسانههای رسمی، بهنوعی مرجعیت این رسانهها را در طنز برای مخاطب کمرنگ
کرده است. ما در رسانههای مجازی با تولید انبوه طنز روبهروییم که در کوتاهترین
زمان ممکن مفهوم را منتقل میکند، درحالیکه طنز در رسانههای رسمی با چند مشکل
عمده روبهروست: یکی اینکه مخاطب امروز حوصله رویارویی با مطالب پیچیده و دیریاب را
ندارد و در ثانی ازنظر نوع برخورد با سوژه به لحاظ خط قرمزها از مخاطب عقبتر است.
دیدهام که برخی روزنامهها ستونهای طنز دارند، ولی مشکل ما این است که فضای
مجازی یک مقدار سلیقه مخاطب را تغییر داده و او با طنزهای بدون پیچیدگی کلامی
توییتری و تلگرامی بیشتر ارتباط برقرار میکند. حتی برخی نویسندگانی که امروز در
فضای طنز رسمی مینویسند، ناخودآگاه میکوشند تا زبانشان را با توقع مخاطب هماهنگ
کنند. برفرض سعی میکنند که عامدانه شکسته بنویسند، زبان محاورهای نسل جوان را بهکار
ببرند و یا از قالب و زبانی استفاده کنند که سریعتر مفهوم را انتقال بدهد. اما از
منظر موضوع و مضمون ما بعد از انقلاب با ۳تابو
مواجه بودیم: اخلاقیات، سیاست و مذهب.
فضای مجازی، این ۳ تابو را شکسته است. درحالیکه در
فضای طنز رسمی ما، خط قرمزها روشن نیست و بیشتر سلیقهای است. در این میان طنزنویس
تکلیف خودش را نمیداند؛ چون ملاک مشخصی وجود ندارد و حتی از سوی مسئولان مربوطه
هم سلیقهای عمل میشود. این امر از قدرت برخورد طنزنویس میکاهد و بر کارش اثرگذار
است.
شما سالها طنز مطبوعاتی را رصد و
تحلیل کردهاید. «بیست سال با طنز» از مجموعههای جامعی است که بیشتر گونههای
طنز و طنزنویسان امروز را بررسی کرده است.) بهنظر میرسد که پس از ستارههایی مثل
کیومرث صابری و ابوالفضل زرویی و ابراهیم نبوی و... دیگر ستاره نداریم. دلیل این
بیستارگی را چه میدانید؟
من به بیستارگی به مفهوم مطلقش
اعتقاد ندارم. آنچه را شما بیستارگی مینامید بهنظرم بیشتر نتیجه ویژگیهای فضای
رسانهای امروز است. مرحوم زرویی بعد از گلآقا در همشهری، مهر ، زن ، جام جم و
انتخاب طنز نوشت، ولی وقتی از او نام میبرند بیشتر صاحب ستون «تذکرهالمقامات» گلآقا
به ذهن میآید. آقای نبوی همچنان طنز مینویسد ولی معروفیتش مربوط به آثاری است که
در اواخر دهه ۷۰نوشته است. بهنظرم اینکه یک طنزنویس
در چه فضا و زمانهای مینویسد بسیار مهم است. فضای رسانهای امروز بهشدت متکثر
است. رسانههای مجازی، نوعی دمکراسی دیجیتال ایجاد کردهاند که تولید و مصرف انبوه
طنز ویژگی آن است. بعضی روزنامهها صفحات طنز منتشر میکنند درحالیکه قبلا آثار
طنز در روزنامهها به یک ستون منحصر میشد. طنز آن هاله کمیابیاش را ازدست داده و
به همین نسبت افرادی که طنز مینویسند بیشتر شدهاند. در چنین فضایی تشخیص سره از
ناسره دشوار است. چهبسا استعدادهای خوب در میان نویسندگان انبوه مطالب آنطور که
باید به چشم نیایند. بعضی توییتها یا پستهای کوتاه تلگرامی ازنظر طنز فوقالعاده
بوده و حاصل ذهنی خلاق و خوشفکر است. بعضی روزنوشتهای فضای مجازی ارزش طنز ادبی
و هنری دارد. در نشریاتی مثل خطخطی جوانانی قلم میزدند که من از خواندن آثارشان
بسیار لذت میبردم. نسل ما این شانس را داشت که در تعامل با شرایط روز جامعه در برخورد
با بزرگانی مثل مرحوم صابری در گلآقا رشد کند و استعدادهایش را بشناسد و پرورش
دهد. هماکنون نه چنین نسل واسطی هست که هدایتگر استعدادهای کشفشده باشد و نه
فضای مطبوعاتی ما این پتانسیل را دارد که در فضای تبزده امروز ما طنزهایش آنچنان
مورد اقبال مخاطب قرار گیرد که صاحبانشان به قول شما «ستاره» شوند.
طنز در این سالها به شبکههای
اجتماعی کشیده شده و بسیاری از نویسندگان گمنام و آشنا در طنزهای کوتاه توییتری به
تحلیل وقایع میپردازند اما هیچگاه طنزهای مجازی تحلیل نشده است. چرا شما پس از
تحلیل طنز مطبوعاتی سراغ تحلیل طنز در شبکههای اجتماعی نرفتهاید؟
اتفاقا رفتم، ولی در را باز نکردند!
من در سال ۸۸کتابی با عنوان «طنز وبلاگی» آماده
کردم. این کتاب جنبه پژوهشی داشت و به ویژگیهای آثار طنز وبلاگستان میپرداخت و
بهتناسب موضوع با نمونههایی از طنز وبلاگی همراه بود. کتاب را ارشاد یکسره رد
کرد و به آن مجوز انتشار نداد. اصرار من هم مبنی بر اینکه نمونههای آثار طنز
وبلاگی را حذف کنید ولی به بخش پژوهشی آن مجوز بدهید بهجایی نرسید. این بود که
نسخه ورد اثر را در وبلاگم گذاشتم و برای عموم قابلدستیابی است. ولی کلا در مورد
پژوهشهای طنز با موضوع فضای مجازی محذوریت وجود دارد. کل عبارت فضای مجازی برای
برخی تابوست، چه برسد که بخواهید پژوهش را با نمونههای طنز همراه کنید که دیگر واویلاست!