کد مطلب: ۲۵۱۹
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱

ادبیات پادگان نیست!

قانون ـ احسان رنجبران: تا یکی دو قرن قبل، تکلیف تمام قالب‌های شعری روشن بود و هر کدام تعریف خاص خود را داشتند و به قول معروف حسابشان دو دو تا چهارتایی بود. با فراگیر شدن جریان مدرنیسم در ایران، به تدریج قالب‌های قدیمی جای خود را به اشکالی جدید دادند که ‌گاه ادامه‌ دهنده راه قبل و ‌گاه بسیار بی‌ربط به گذشته‌ها بودند. در این می‌ان، غزل جزو معدود قالب‌هایی بود که اسم و حضور خود را تقریباً با قدرت حفظ کرد؛ البته با اسمی جدید: «غزل مدرن»؛ اما آیا غزل با چارچوب‌های تعریف شده خود می‌تواند مدرن نام بگیرد؟

آنچه می‌خوانید خلاصه‌ای است از طرح این دغدغه و سؤالاتی مثل تعریف غزل مدرن و پست‌مدرن، لوازم ذاتی آن، ریشه‌های تغزل و... با «عبدالجبار کاکایی»؛ شاعر و غزل‌سرای معاصر.

تعریف کلی غزل مدرن چیست؟ یعنی چه طور و چه زمانی یک غزل مدرن نام می‌گیرد؟

غزلی که قواعد جهان مدرن را بپذیرد، نگاهش را عوض کند و با فهم انسان امروز متناسب باشد، غزل مدرن است. نسبت عواطف غزل مدرن با جهان هستی تغییر کرده است؛ دریافت این غزل از زندگی جدید و امروزی است و از مصالح جهان سنتی استفاده نمی‌کند. پیام دنیای مدرن این است که شاعر باید برای شناختن مفاهیم جدید و معرفی آن اقدام کند. دنیای مدرن، سال‌هاست پیام خود را به مردم و ادبیات می‌دهد. پیشنهادهایی که دنیای جدید به ادبیات ما ارائه کرده است، رفته‌رفته پذیرفته شده و در ‌‌‌‌نهایت اشعاری را به وجود آورده که در بسیاری از موارد قابل تامل هستند. اگر مصالح قدیمی را برای ساخت غزل به صورت پازل کنار هم بچینیم، به جهانی شناخته شده با هویتی مشخص خواهیم رسید. دوره شخصیت‌ها و عناصری مثل شراب و معشوق که سال‌های سال شاعران برای معرفی آن‌ها رنج برده‌اند و به پشتوانه آن یک پدیدار‌شناسی ادبی ساخته شده است؛ تمام شده و حالا شاعر مدرن است که باید مفاهیم جدید خود را معرفی کند. اگر بخواهیم هسته شعر امروز را ارزیابی کنیم، در دید کلی نگاه شعر امروز مدرن است. حتی در ادبیاتِ پایبند به عروض قدیم هم محتوای کاملاً امروزی وجود دارد. وزن و قوافی اسلوب‌ها و امکاناتی هستند که در تمام دوره‌ها می‌توان از آن‌ها استفاده کرد.

از چه دوره‌ای شکل مدرن غزل وارد فضای شعری ایران شد؟

ضرورت غزل مدرن بعد از دوره سبک هندی و با انقلاب مشروطیت احساس شد. مشروطه دو مفهوم اجتماعی را به ایرانیان منتقل کرد؛ یکی مفهوم ملت بود که تا قبل از آن وجود نداشت. در واقع در مورد مردم، مفهوم رعیت به کار برده می‌شد. در زمان مشروطه مردم از رعیت به ملتی با آرمان‌های سیاسیشان تبدیل شدند و این پیشرفتی بزرگ بود. از سمت دیگر تاسیس عدالتخانه، مفهوم عدالت را هم برای مردم آن زمان همراه داشت و به تبع ملت و عدالت، مفهوم آزادی نیز وارد فرهنگ شد. وجود مطبوعات و پس از آن «جنبش ترجمه» نیز بسیار موثر بود. البته منشا این تغییرات، فرهنگ غرب بود که با ورود به ایران چون جامعه به دنبال تطبیق دین با شرایط روز بود، از سوی متفکرین دینی، نیاز به طرح مسائل دینی هم احساس شد. از علامه «اقبال» تا «سید جمال‌الدین»، همه فرکانس‌های جنبش مشروطه را گرفته بودند و جنبش اصلاح‌گری دینی شکل گرفته بود.
با توجه به تمام این مسائل می‌توان حکم تاریخی صادر کرد که دوره مدرن ما‌‌‌‌ همان زمان آغاز شده بود. شاید اگر پس از سبک هندی، لج‌بازی ما برای بازگشت به ادبیات قدیم، در دوره موسوم به بازگشت ادبی اتفاق نمی‌افتاد، کم‌کم جهان مدرن را کشف می‌کردیم؛ یعنی به واسطه اولین اتصالاتی که توسط صفویان از طریق بازرگانی با دنیای غرب آغاز شده بود، باید زمینه پیدایش فکر جدید آغاز می‌شد؛ اما بازگشت ادبی‌ با تکرار سبک خراسانی و عراقی به شکلی بسیار ملال‌آور، ذائقه‌های بسیار خوبی را به کام خود کشید. با این حال می‌توان گفت که ما مدرنیته را با ترانه‌ها و سپس شعر‌ها و نظریه‌پردازی «نیما یوشیج» از حدود صد سال پیش شروع کرده‌ایم.

ایرادی که معمولاً به غزل مدرن وارد می‌شود و تا حدودی نخ‌نما شده است، تناقض در شکل چارچوبی و قالب‌پذیری غزل و شعر کلاسیک است. آیا این با خود مفهوم مدرن بودن در تضاد است؟

چارچوب‌ها هیچ تضادی با مفهوم غزل ندارند. البته نظریات متفاوتی در این زمینه وجود دارد که آیا موزون بیندیشیم یا غیر موزون؟! به هر حال باید قبول کرد کسی که غزل را برای سرایش انتخاب کرده است، موزون می‌اندیشد؛ البته بعضی‌ از منتقدان این رفتار‌ها را برنمی‌تابند. آن‌ها اصول کلی قالب‌های ادبی را با مدرنیته منافی می‌دانند. این موضوعات ادبی، تابع زمان است و تاریخ انقضا دارد. تحولات ۴۰-۳۰ سال اخیر ثابت کرده است که رعایت اسلوب‌ها یک امر اختیاری است؛ در دفتر آخر «قیصر امین‌پور» (که به جرات می‌توان گفت فرزند زمان خودش بوده است) همه چیز هست؛ شعر آزاد، غزل، مثنوی، چهارپاره و سپید. این مهم‌ترین پیامی بود که نسل ادبی ما در این ۴۰-۳۰ سال به گذشته ادبی یاد داد که نباید خود را درگیر قواعد اختیاری کنیم.

آیا می‌شود برای غزل نظم مدون تعریف کرد؟

ادبیات پادگان نیست و بنابراین قانون‌پذیرهم نیست. مصالح ادبیات زبان است و تا زمانی که مردم دنیا به یک زبان تکلم نکنند و زبان‌ها متفاوت باشد، قاعده‌مند کردن زبان به عنوان عنصر اصلی شعر، امکان ندارد؛ چرا که در یک زبان موسیقی به دشواری احساس می‌شود و در زبان دیگری به سادگی. از نظر علمی، فرکانس زبان‌های مختلف متفاوت است. بنابراین تا زمانی که تمام مردم جهان به یک زبان صحبت نمی‌کنند، قانونمند کردن شعر امکان‌پذیر نیست.

به موازات جریانی به اسم غزل مدرن، آیا می‌توان تعریفی به عنوان غزل پست‌مدرن هم داشت؟

به نظر من در رفتارهای اجتماعی مردم این روز‌ها، یک رفتار پست‌مدرن ظهور کرده که می‌توان گفت به نوعی محدود کردن نگاه مدرن و برگشت نگاه‌ها به گذشته است. گویی شورشی است علیه جهانی به شدت علمی و فاخر که می‌خواهد خودش را نشان بدهد. پست‌مدرن، نوع خاصی از کنار آمدن با جهان است که قصد دارد نشان دهد که با مصالح فاخر نمی‌شود ساختمان‌سازی کرد. عناصرش هم در نگاه بشر امروز و جامعه دیده می‌شود. کم‌کم با وجود اینکه ما فکر می‌کنیم هنوز دوره پست‌مدرن نرسیده است، در جامعه یک جور اشباع شدن از دوره مدرنیته دیده می‌شود. پست‌مدرن در شعر هم وارد شده است؛ مثل میل به معنویت که امروزه در ادبیات ما شکل گرفته و در دوره مدرن کمتر دیده شده است. البته متاسفانه یک سری رفتارهای هنجارگریز و اخلاق‌گریز هم به نام پست‌مدرن در غزل شکل گرفته که به نظر من این‌ها فقط مسیر گذرند. حتی من شنیده‌ام که غزل پست‌مدرن پدر و مادر هم پیدا کرده است! اما شکستن اخلاق رسمی، هنر نیست. متاسفانه نظام سیاسی ما مدافع اخلاق رسمی است و‌‌ای کاش نبود تا بعضی‌ها به خاطر لج‌بازی با نظام سیاسی، اخلاق را قربانی نمی‌کردند. اخلاق امری فطری است و رعایت کردنش پسندیده است. ما در خیابان هم سعی می‌کنیم کار منافی عفت انجام ندهیم، اما وقتی سراغ شعر می‌رویم، فوراً حرف‌هایی را میان می‌آوریم که در مجالس شخصی هم جرات گفتنش را نداریم و بعد اسم این شعر را شعر پست‌مدرن می‌گذاریم. ممکن است در این فضای اخلاق رسمی که نظام سیاسی ما پیشه کرده، گفتن این حرف‌ها توجه اطرافیان را جلب کند، اما این خلق اثر هنری نیست. مرحوم «حسن حسینی» می‌گفت: «این‌ها مثل عطسه‌ای است که توجه همه را جلب می‌کند، اما تحسین کسی را برنمی‌انگیزد». ممکن است برای جوانی عزب، با توجه به نیاز‌هایش بسیار جذاب باشد که در یک غزل بخواند: «تو را در ته یک کوچه بغل کردم» چون غیرمتعارف است، اما بیان این‌ها در شعر نمایشی است از ضعف بزرگ در شعر امروز. من مدعی اخلاق نیستم، اما نمایش این هرزگی‌ها نمی‌تواند نمایانگر جهان پست‌مدرن باشد. البته من این اشباع شدن‌ها را به فال نیک می‌گیرم، اما هر اتفاقی که بعد از این اشباع شدن می‌افتد، لزوماً اتفاق نیکی نیست. این‌ها مقدمه‌هایی برای رسیدن به فضای جدید است.

غزل‌سرایان معاصر به دو دسته تقسیم می‌شوند: آن‌ها که به سنت‌های قدیمی وفادار بودند، مثل ابتهاج، منزوی، شهریار و... از طرف دیگر ما سیر غزل مدرن را هم داشتیم. کدام یک از این‌ها فراگیر‌تر بودند و مخاطب بیشتری جذب کرده‌اند؟

تمام کسانی که در غزل دست دارند، به وزن و قافیه توجه می‌کنند، اما بعضی بیشتر به سنت غزل اعتقاد دارند، مثل ابتهاج و سیمین بهبهانی. این‌ها جوانیشان در دوره‌ای گذشت که محتاطانه به جهان جدید پاگذاشتند و پل ارتباط جدید و قدیم بودند. این‌ افراد غزلی ارائه کردند که پشتوانه غزل امروز است. اگر شکل تحول غزل را نگاه کنیم، می‌توانیم بفهمیم که میل نسل‌های آینده به سمت هر چه نو‌تر کردن اجزای شعر پیش رفته است؛ یعنی حتی جهان‌بینی را هم از جهان قدیم برداشته‌اند و نگاه‌ها امروزی شده است. انگار حالا باید به سمت جهان نو‌تر آمد. هرچند کوچک‌تر و حقیر‌تر. باید تمام تجربه‌ها را به فال نیک بگیریم و به گذشته پناه نبریم؛ چراکه پناه بردن به نگاه گذشتگان، ترس از تسلیم شدن در برابر نگاه جدید است. به نظر من تطور غزل نشان می‌دهد که مردم میل به هرچه نو‌تر کردن آن دارند.

آیا می‌توان ریشه‌های تغزل را در تمام سبک‌های شعری جست؟


بله. من با این تعریف از غزل مخالف هستم که می‌گفتند غزل مخصوص احساسات عاشقانه است. احساسات عاشقانه به نظر من در تمام اشکال کلام چه نیمایی، چه سپید و غزل می‌تواند اتفاق بی‌افتد. کما اینکه مفاهیم سیاسی و اجتماعی در غزل راه پیدا کرده‌اند. اگرچه غزل بیشتر حوزه احساسات ما را در نظر می‌گرفته است، اما به نظر من دیگر نمی‌شود ظرف‌ها را به محتوای خاصی محدود کرد. حوزه غزل از نظر من یک حوزه آزاد محتوایی است.

شعر هایکو چطور؟

در شعر کوتاه و «هایکو» بحث به شکل دیگری است. این‌ها اشعار کوتاهی هستند که می‌توانند بار عاطفی مهمی را به دوش بکشند، مثل‌‌‌‌ همان هایکوی معروفی که آقای «پاشایی» و «شاملو» از زبان ژاپنی ترجمه کردند: «برای بردن آب دلو دیگر خواهم آورد/ دلو مرا نیلوفران صحرایی اسیر کرده‌اند». این نگاهی عاشقانه به طبیعت است؛ دختر ژاپنی از شدت عشق به طبیعت دوست ندارد دلوش را از میان نیلوفرانی که دور آن پیچیده‌اند، بیرون بکشد. اگر چه این شعر در سه سطر بیان شده، اما نگاه آن عاشقانه است. گاهی می‌شود یک احساس عاشقانه یا یک مفهوم اجتماعی را در سه سطر بیان کرد و براین مبنا، کوتاه‌سرایی هم می‌تواند عاشقانه باشد.

کلید واژه ها: عبدالجبار کاکایی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST