علیالله سلیمی- روزنامهنگار
همشهری آنلاین: حمیدرضا شاهآبادی، داستاننویس و پژوهشگر تاریخ، از نویسندگان فعال در حوزه ادبیات نوجوان و بزرگسال در سالهای اخیر است که سابقه مدیریت در 2مرکز انتشاراتی معتبر (انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انتشارات مدرسه) را هم دارد. سال1394 بهعنوان دبیر علمی هشتمین دوره جشنواره کتاب برتر انتخاب شد. همچنین در سال2020 میلادی از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و در سال2021 میلادی از سوی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بهعنوان کاندیدای جایزه ادبی آسترید لیندگرن معرفی شد. از آثار شاخص وی، مجموعه 3جلدی«دروازه مردگان» است که برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد. درباره این رمان با حمیدرضا شاهآبادی گفتوگو کردهایم.
ایده شکلگیری مجموعه 3جلدی«دروازه مردگان» از کجا آمد و آیا از همان ابتدا نیت شما نوشتن 3جلد رمان به هم پیوسته یا همان مجموعه 3جلدی بود یا در طول نوشتن این اتفاق افتاد؟
واقعیت این است که من حوالی سال94 برای نوشتن مقالهای درباره وضعیت کودکان ایرانی در دوره قاجار مشغول پژوهش بودم. یکی از منابعی که در پژوهش خودم مورد استفاده قرار دادم، مجموعه گزارشهای نظیمه در دوره ناصرالدین شاه بود. درواقع یک دوره از زمان ناصرالدینشاه، «کنت دومونت فرت» ریاست نظمیه را برعهده میگیرد و بهعنوان رئیس نظمیه هر هفته گزارشی از اتفاقهایی را که در تهران رخ میداد به شاه ارائه میکند. در میان این حوادث، چیزی که خیلی تکرار میشد، افتادن بچهها توی حوض و خفه شدن آنها بود. تقریبا هفتهای نبوده که یک اتفاق اینطوری نیفتاده باشد. گاهی در یک هفته 2یا 3بچه در حوض خانه افتاده و خفه شده بودند. حالا دلایل زیادی برای این اتفاق وجود دارد. قطعا یکی از آنها، بیاعتنایی به کودکان بوده است. تکرار این حادثه در گزارشها، ذهن مرا مشغول کرد. احساس کردم انگار این حوضها هرکدام میتوانند یک دروازه باشند به جهان دیگر و وقتی بچهها وارد حوض میشوند به جهان دیگر پا میگذارند. یک تخیل خاص داستانی بود. تصمیم گرفتم داستانی بنویسم درباره 4بچه که در حوض خفه شدهاند و بعد هم از یک جای دیگر سر درآوردهاند. منتهی حاصل کار شد همین چیزی که میبینید. قطعا خیلی متفاوت است با آن ایده اولیه، ولی ایده اولیه بر این اساس شکل گرفت. وقتی جلد یک را مینوشتم در فکر جلدهای2 و 3 نبودم، اما بعد از اینکه جلد اول تمام شد، احساس کردم میتواند جلدهای دوم و سوم هم داشته باشد. این موضوع را با ناشر مطرح کردم. او استقبال کرد. نتیجه این شد که جلدهای دوم و سوم را هم نوشتم.
این مجموعه از تهران و گذشتهاش برای مخاطبان نوجوان امروز میگوید. واکنش مخاطبان نوجوان به این رویکرد شما چگونه بود؟
خوشبختانه این موضوع از طرف خوانندگان نوجوان خیلی مورد استقبال قرار گرفت. موقع نوشتن نگران بودم که خواندن یک داستان که وقایع آن در دوره قاجار میگذرد، با توجه به تصویر بدی که از مفهوم مطالعه، درس و تاریخ در ذهن بچهها هست، آنها را دلزده کند و بچهها خوششان نیاید از چنین مضمونی، ولی خوشبختانه وقتی کار چاپ شد، خیلی مورد استقبال قرار گرفت. جالب است که بعد از چاپ این کتاب، کتاب دیگرم با عنوان«نهضت مشروطه» که تاریخ دوره مشروطه را برای نوجوانان میگوید و سال82 منتشر شد، مورد استقبال قرار گرفت و 2بار تجدیدچاپ شد. فکر میکنم توجه مخاطب به فضای دوره قاجار، خصوصا منتهی به مشروطیت خیلی بهتر شده و مطالعه در این حوزه برای نوجوانان لذتبخش است.
در بخشی از مجموعه «قبرستان عمودی» به نوعی تقابل سنت و مدرنیته در تهران سده قبل روایت میشود که شخصیت اصلی رمان از یک محیط روستایی به شهری در آستانه تحول پا میگذارد و دچار حیرت میشود. این رویکرد برای مجموعهای که روایتگر برگهای دیگری از وقایع تهران قدیم است تا چه اندازه ضروری بود؟
موضوع تقابل و اشاره من به مسائل و پدیدههای جدیدی که در دوره قاجار وارد تهران شده، چیز عجیبی نیست. این مسائل در آن دوره اتفاق افتاده و پدیدههای متفاوت مادی و معنوی خودشان را نشان میدهند. وقتی شما میخواهید برای جهان داستانی در یک دوره خاصی مطالعه کنید، نمیتوانید خودتان را از چنین چیزهایی بینیاز بدانید. پدیدههای جدید خواه ناخواه خودشان را نشان میدهند و نحوه تقابل مردم با این پدیدهها هم جهان داستانی مرا کامل میکرد. داستان من براساس تقابل پدیدههای جدید با سنتهای گذشته نیست، اما این موضوع در حاشیه داستان، خودش تبدیل شده به یک مضمون دیگر که در هر صورت میتواند رنگآمیزی رمان را دلپذیرتر کند.
از مکانهای اصلی جلد اول، قالیبافخانهای در محله عودلاجان است که در جلد دوم گود و خندقی در محدوده دروازهغار جایگزین آن میشود. آیا قصه رمان ورود به این مکانهای خاص تهران قدیم را ایجاب میکرد؟
وقتی شما رمان مینویسید، درواقع دنبال خلق یک جهان داستانی هستید. جهانی که جغرافیا، تاریخ و فضا و اتمسفر و حتی قوانین و قواعد خاص خودش را دارد. رمان در وضعیتی خلق میشود که چنین جهانی بهدرستی خلق شود و در ذهن خواننده جابیفتد. فکر میکردم توجه ویژه به بعضی مکانهای واقعی مثل دروازه غار و محله عودلاجان یا خندق میتواند جهان داستانی را کامل کند. در این جهان داستانی خواننده به خوبی میتواند همهچیز را باور کند. فراموش نکنیم لذتی که ما از خواندن رمان میبریم، بخش مهمی از آن برمیگردد به قدم زدن و گشتوگذار در جهانی که نویسنده ساخته است.
شما از حضور شخصیتهای تاریخی در برخی از آثارتان بهره میبرید؛ ازجمله شخصیت میرزا حسن تبریزی رشدیه در مجموعه حاضر. این رویکرد بخشی از سبک نوشتاری شما در داستاننویسی است؟
من قبلا هم از شخصیتهای تاریخی در رمانهایم استفاده کردهام. در رمان«دیلماج» محمدعلی فروغی را داریم یا شخصیتهای دیگر. در «دروازه مردگان» هم من میرزا حسنخان رشدیه را در جلد یک و نیما یوشیج را در جلد سوم آوردم. در جلد یک قصد داشتم ادای احترام کنم به میرزا حسن خان رشدیه. البته در اوایل کار و موقع نوشتن فکر نمیکردم رشدیه در رمانم حضور داشته باشد، ولی فصلهای اول و دوم را که نوشتم یاد رشدیه افتادم و احساس کردم میشود این شخصیت را بهعنوان پناهگاهی برای بچههایی که دچار مشکلات متعدد میشدند در داستان آورد. این موضوع خیلی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. در جلد سوم سعی کردم به چیزهایی که خوانندگان استقبال میکنند بیشتر بپردازم و به همینخاطر بود که نیما یوشیج را وارد داستان کردم. نیمایی که درباره رشدیه شعر گفته است. در یک صحنه کودکی نیما هم روایت میشود. احساس کردم این دو نفر که همدیگر را دیدهاند بهتر است در داستان هم باشند. در کل از این کار خیلی راضیام. اگر بهعنوان یک سبک نوشتاری درنظر بگیریم بدم نمیآید در داستانهای تاریخی دیگر هم شخصیتهای تاریخی داشته باشم.
در اغلب آثار شما ازجمله مجموعه «قبرستان عمودی» ردپای تاریخ دیده میشود که در قالب داستان روایت میشود. این مسئله را تا چه اندازه برای روایتهای داستانی ضروری میدانید؟
هرکدام از ما تجربهها و تواناییهایی داریم که میتواند هویت ما را در هر کار فرهنگی و هنری که انجام میدهیم از دیگران متمایز کند. خب، من تاریخ خواندهام و به آن علاقه زیادی دارم و بعد از رمان «دیلماج» تصمیم گرفتم این کار را بهعنوان مشخصه هویت کار خودم انجام دهم. مفهوم و تقابل حال و آینده، مفاهیم جذابی هستند که میشود براساس آنها هزاران صفحه رمان نوشت.
با توجه به اینکه وقایع اصلی سهگانه قبرستان عمودی در دوره قاجار و تهران قدیم میگذرد، برای فضاسازی این قصهها از چه منابع تاریخی استفاده کردید؟
به منابع متعددی مراجعه کردم. البته نزدیک 30سال است با تاریخ مشروطیت همنشین هستم. موزهها و مکانهای قدیمی را همواره میبینم. مدرسه خودم هم در نزدیک بازار تهران و حوالی عودلاجان بود. اگرچه محل زندگی ما فرق میکرد. به همینخاطر در آن حوالی زیاد پیادهروی کردهام. البته در کنار اینها، منابع و کتابهای زیادی را که درباره تاریخ تهران و تاریخ اجتماعی مردم تهراننوشته شده خواندهام.
جایگاه رمانهای تألیفی با طعم حوادث تاریخی برای مخاطبان نوجوان امروزی را چگونه میبینید؟
رمان نوشتن نیازمند فراغبال است. نویسنده باید شرایط مساعدی داشته باشد؛ چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی تا بتواند رمان بنویسد. رمان نوشتن تمرکز میخواهد. میطلبد یک سال روی یک موضوع متمرکز باشید و آهستهآهسته و با صبر و حوصله جلو بروید و کار خودتان را تمام کنید. این شرایط همیشه برای همه فراهم نیست؛ به همینخاطر متأسفانه ما در حوزه رمانهای تألیفی کمبودهای زیادی داریم.
از آثار جدید یا در دست تألیف خودتان بگویید. در کدام مرحله هستند و کی بهدست مخاطبان میرسند؟
بهتازگی رمان جدیدی را تمام کرده و تحویل ناشر دادهام که توسط نشر افق منتشر خواهد شد. اسم داستان هنوز قطعی نشده است. وقایع داستان هم مثل آثار قبلی در دوره قاجار میگذرد. منتهی زمینهاش متفاوت است. داستان درباره یک گروه نمایش دورهگرد است که در زمان قاجار وارد قلعهای میشوند و در آنجا از آنها خواسته میشود نمایش اجرا کنند. در پایان هر نمایش اتفاقهای عجیبی میافتد. این داستان فضای معمایی و وهمآوری دارد و در عین حال مخاطب را با نمایشهای ایرانی دوره قاجار مثل سیاهبازی، کچلکبازی و بقالبازی و ویژگیهای آنها آشنا و در نهایت به یک حادثه واقعی و تاریخی هم اشاره میکند. امیدوارم این کار بهزودی منتشر شود و مورد توجه خوانندگان قرار بگیرد.