کدامیک از شخصیتهای شاهنامه ستایش شما را بر میانگیزد؟ و بهخاطر چه کنش و کردار یا طرز فکری؟
رستم. این پهلوان نامدار، چنان که در شاهنامه تصویر شده، به رغم ویژگیها و خصال اسطورهای و افسانهای، با زور و بازو و تواناییهای شگفتانگیز و خارقالعادهاش، به لحاظ شخصیتی، انسانی عادی و معمولی، با همه نقاط قوت و ضعف چنین آدمی است. او احساسات و عواطف و خواستههای یک انسان معمولی را دارد، دچار خشم و حسد و کینه میشود، اهل خوشگذرانی و عیش و نوش است، زمانی دلرحم و مهربان میشود و گاهی اشتباههای مهیب میکند و گرفتار غرور و خودشیفتگی میشود. با این همه رستم وطنش را دوست دارد و برای نجات آن از هیچ کوششی فروگذار نمیکند، میکوشد انسان خوبی باشد و «نام» نیک برایش بسیار اهمیت دارد و در مقابل ظلم و ستم و دروغ و ناراستی، سر خم نمیکند، سعی میکند به خویشکاری(وظیفه) خود وفادار باشد و در این راه دچار مشکلات و مصائب فراوان میشود و خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه بزرگترین تراژدیهای شاهنامه را رقم میزند و دو تن از بزرگترین پهلوانان شاهنامه، پسرش سهراب و پرورده خویش، اسفندیار را به کام مرگ میکشاند. رستم در شاهنامه، از مواجهه با سختیها و دشواریها نمیهراسد و در طول زمان، به تدریج، آبدیده و پخته میشود. در نهایت هم به شکلی دردناک به دست برادرش، شغاد کشته میشود، اما پیش از مرگ، آخرین تیر خود را در کمان میگذارد و انتقام خودش را از برادر خیانتپیشه و بدکردارش میستاند.
آیا در شاهنامه شخصیتی، رویکردی یا اندیشهای هست که برایتان دافعهبرانگیز باشد؟
بله. کیکاوس، دومین پادشاه کیانی شاهنامه، به علت شخصیت مذبذب و نابخردش بسیار دافعهبرانگیز و ناخوشایند است. فردوسی در شاهنامه او را شاهی ضعیف، خودخواه، جاهطلب و گرفتار حرص و آز تصویر میکند که تصمیمهایی غلط و اشتباه میگیرد و خودش و ایران و دیگران را به دردسر میاندازد. او فریب دیوان را میخورد، خودسرانه و به رغم انذار اطرافیان، به مازندران لشکرکشی میکند، آگاهانه و از سر تعمد باعث رویارویی رستم و سهراب میشود و تعمدا در ارسال نوشدارو برای نجات سهراب تعلل میکند، از سر شهوتپرستی و فرومایگی فرزندش سیاوخش(سیاوش) را به کشتن میدهد و خلاصه سرنمونی بارز و گویا از خودکامهای بیخرد در تاریخ ایران است.
آیا هیچ لحظه یا موقعیت داستانی در شاهنامه بوده که بیش از یکبار خواندن باز به متن مراجعه کرده و دوبار یا بیشتر خوانده باشید؟ این کار برای لذت بردن بوده یا کشف چندوچون جاذبهی آ ن موقعیت خاص؟
بسیار شده که به یک داستان یا یک موقعیت یا ابیاتی خاص بارها مراجعه کردهام و از این جهت، ذکر چند نمونه یا مثال امکانپذیر نیست. این مراجعات مکرر، هم برای کسب لذت است، هم به علت فهم بیشتر و دقیقتر آن. به عبارت درستتر شاهنامه کتابی است که بیشتر بخشهای آن را باید مکرر خواند، با لحنها و شیوههای مختلف، در موقعیتهای گوناگون، با استفاده از شرحها و آگاهیهای بیشتر تاریخی، ادبی، فلسفی، سیاسی، روانشناختی، جامعهشناختی و ... . شاهنامه با اکثر-اگر نگوییم همه- آثار ارزنده و گرانسنگ ادبیات فارسی متفاوت است. استاد جلال خالقی مطلق، گردآورنده تصحیحی انتقادی و عالمانه از شاهنامه و شاهنامهپژوه بزرگ معاصر، آثار بزرگ ادبیات فارسی را به باغها یا بوستانهای زیبا و دلانگیز تشبیه کردهاند، در حالی که شاهنامه از دید ایشان جنگلی انبوه است که هر بار مراجعه تازه به آن، سویهها و جنبههای نویی را فرارویمان میگشاید، ضمن آن که با هر خوانش تازه بخشهای متفاوت آن، به شناخت ژرفتر و پیچیدهتر خودمان هم نایل میشویم. بنابراین چنان که نوشتم، شاهنامه را نه یک بار و دو بار، که باید بارها و بارها خواند. در هر بار مطالعه آن، متناسب با حال روحی و روانی ما و میزان درک و شناختمان، جنبههایی نو و شگفتانگیز رخ مینماید و نکاتی تازه یاد میگیریم.
کدام معنا، مضمون و مفهوم در شاهنامه در ذهن شما ماندگار شده؟ آیا در حرفه و زندگی روزمره هم به کارتان آمده است؟
قطعا بیش از یک معنا یا مضمون یا مفهوم از شاهنامه در ذهن و ضمیر من ماندگار شده است. شاهنامه در کنار ارزشهای ادبی و تاریخی و اسطورهشناختی فراوان، نمایشگاهی از فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی بشری است و در داستانهای پرشور و حماسی آن، مضامینی چون دادخواهی، خردورزی، اخلاقی زیستن موج میزند. تردیدی نیست که مواجهه با نحوه بیان بینظیر و هنرمندانه فردوسی بزرگ حتی ناخودآگاه و ناخواسته در ضمیر مخاطب اثر میگذارد. شاهنامه به من، ضرورت و اهمیت خردورزی، دادخواهی و مهمتر از اینها، «به نام زیستن» را خاطرنشان میکند. امیدوارم بتوانیم چنین زندگی کنیم: مرا مرگ باید بدان زندگی/ که سالار باشم کنم بندگی// به نام ار بریزی ز من-گفت-خون/ به از زندگانی به ننگاندرون(شاهنامه فردوسی تصحیح جلال خالقی مطلق، داستان رزم یازده رخ، ابیات ۲۴۵ و ۲۴۷).
هنرمندان جهان، خواه حوزه کارشان هنرهای تجسمی باشد، خواه موسیقی، خواه سینما و خواه انواع هنرهای کلامی، از متون ادبی کلاسیک الهام میگیرند، متفکران و اندیشمندان نیز برای تبیین مطالب خودشان از متون ادبی کلاسیک بهره میجویند، شما از چه متنهای ادب کلاسیک فارسی بهره میگیرید و دائم به آن رجوع میکنید؟ اگر شاهنامه یکی از این متنهاست، کدام بخش و کدام وجه و کدام جنبه از آن مورد توجه شما قرار گرفته است؟
برای کار خودم-روزنامهنگاری در حوزه اندیشه- ناگزیر و البته از سر عشق و علاقه، به انبوهی از آثار و کتابهای قدیمی و جدید در زمینههای مختلف علوم انسانی مراجعه و از آنها خوشهچینی میکنم. آشکارا در این میان کتابهای کلاسیک ادبیات فارسی و در راس آنها، آثار فردوسی، خیام، سعدی، مولانا و حافظ جایگاه ویژهای دارند، اگرچه در شناخت و آشنایی با آنها نوآموز و مبتدی هستم و در این زمینه از کتابها و مقالات اساتید گرانمایه کمک میگیرم. بنابراین از شاهنامه فردوسی هم به قدر وسع و توانایی اندکم استفاده میکنم. بیشک این بهرهمندی هم به لحاظ محتوایی و درونمایهای است و هم از حیث صوری و ساختاری. اما فراسوی این مراجعهی حرفهای، بیشترین سود و بهره شاهنامه در متن زندگی روزمره رخ میدهد. به تعبیر ساده، نفس مطالعه شاهنامه فردوسی، حال من را خوب میکند، بیان هنرمندانه و چیرهدستانه فردوسی، در روایت فراز و نشیبهای زندگی انسان و سپنجی بودن آن بزرگترین رهاورد آن برای من است. جهان سر بسر چون فسانهست و بس/ نماند بد و نیک بر هیچ کس(شاهنامه فردوسی تصحیح جلال خالقی مطلق، داستان گیومرت، بیت هفتادم).