شهروند: سراغ مترجم و نویسندهای رفتهایم که هیچ کدام از کتابهایش در چاپ اول متوقف نماندهاند و همگی به چاپهای بعدی رفتهاند؛ گاهی حتی به چاپهای بالا رسیدهاند. مینا فتحی ترجمه کتابهایی نظیر «آدمهای سمّی»، «والدین سمّی»، «روابط شکننده»، «چگونه پروانه شدم» (اثر اروین یالوم) و... را در کارنامه خود دارد. او مولف رمان «شاید سرنوشت اینطور نوشت» هم بوده که حالا به چاپ چهارم رسیده. او متولد تهران و در حال حاضر ساکن کالیفرنیاست. فتحی ماه گذشته سفری به ایران داشت که توانستیم قرار گفتوگویی را با او تنظیم کنیم. او فارغالتحصیل روانشناسی بالینی در مقطع کارشناسی ارشد است که مدتی هم در ایران در دانشگاه مشغول به تدریس بوده. هرچند بیش از 20 سال است که از ایران رفته و از طریق ترجمه آثار روانشناسی توانسته نوعی ارتباط فرهنگی و مؤثر با هموطنان داشته باشد. هرچند فعالیتهای او به ترجمه آثار محدود میشود، اقدامات نیکوکارانهای هم داشته؛ از جمله تاسیس کتابخانههایی در سیستانوبلوچستان و همچنین اهدای تمامی مبالغ حاصل از فروش کتابهایش به کودکان بیبضاعت و زنان بیسرپرست در ایران. در این گفتوگو درباره ارتباطش با اروین یالوم، روانپزشک و نویسنده معروف آمریکایی هم پرسیدهایم. استقبال یالوم از ترجمه آثارش در ایران قابل توجه است که در ادامه میخوانید.
آثار پراستقبالی داشتهاید و سوالات فراوانی میشود درباره آنها مطرح کرد، اما فعلا درباره تازهترین کتابتان، «مردان بچهننه» بگویید تا بعد بروم سراغ پرسشهای دیگر. کتاب درباره چه گروهی است؟ نویسندهاش کیست و چطور شد آن را ترجمه کردید؟
کتاب «مردان بچهننه» توسط دکتر کنت آدامز، روانشناس و رواندرمانگر مطرح در حوزه خانوادهدرمانی به تحریر درآمده و تمرکزش بر تاثیر رفتارهای معیوب و باید و نبایدهای روابط مادران در رابطه با پسرانشان از زمان تولد تا بزرگسالی و حتی بعد از آن است. در این کتاب که من دوست دارم از آن به نام کتاب مقدس روانشناسی یاد کنم، از واقعیات روانشناختی و تربیتی مهمی رمزگشایی میشود که در اصل میتواند عامل بسیاری مشکلات رفتاری و اختلالات شخصیتی در مردان باشد. در این کتاب بهوضوح و تفصیل توضیح داده میشود که وابستگی غلط مادر به پسرش و تکیهکردن بر او یا جایگزینکردنش به جای همسر یا کنترلش چگونه میتواند رشد و شکلگیری فرد را دستخوش آسیب کند و در ضمیر ناخودآگاه پسران و مردان آینده چه آجرها و خشتهای کجی میگذارد؛ طوریکه موجب اختلالات رفتاری، انتخابها و تصمیمگیریهای اشتباه در شغل، ازدواج، خیانت به همسر، اعتیادات، روی آوردن به پورن و مشکلات جنسی، بیثباتی در زندگی شخصی و زناشویی و نارضایتی از زندگی میشود، بدون اینکه فرد متوجه ریشه و علت روانی این رفتارها باشد. با توجه به فرهنگ سنتی و کلیشهای رایج در جامعه ما، من ترجمه این کتاب را یک اتفاق مهم در دنیای روانشناسی ایران و رواندرمانی ایرانیان میدانم، چراکه چشمان مردان، مادران و همسران را رو به واقعیاتی ژرف باز میکند که میتواند بهمرور فرهنگ و روش تربیتی صحیحتری را جایگزین بسیاری باورهای نخنمای آسیبرسان کند. در این کتاب با ذکر نمونههای مختلف، این معضل از زوایای گوناگون کندوکاو شده و راهکارهای خوبی هم ارایه میشود.
برای اینکه بعضی مخاطبان ترغیب به خواندن کتاب شوند، شاید بد نباشد یک نمونه از رفتار «مردان بچهننه» را که بهراحتی میتوان آن را شناسایی کرد، مثال بزنید.
غالبا مادرانی که در رابطهای ناسازگار یا ناراضی با همسر خود به سر میبرند یا مورد کمتوجهی از سمت شوهر قرار دارند، ناخودآگاه به فرزند پسر رو آورده و به او تکیه میکنند و پسرشان را مثلا سنگصبور، یاور، دوست و ابزار برطرف کردن کمبودهای عاطفی خود قرار میدهند؛ از جمله توجه و محبت گرفتن. به همین دلیل از ابتدا نوعی احساس گناه در پسرشان به وجود میآورند که او خود را مسئول رسیدگی به مادر، خوشحالکردنش، برآوردن خواستههای عاطفی یا عقدههای کمبود توجه یا کنترلگریاش فرض میکند و بهمرور در تله عاطفی وابستگی و تعهد ناسالم میافتد که این خود در بسیاری از تصمیمگیریهای این افراد مانند انتخاب شغل، جابهجایی مکانی، رفتن به دنبال پیشرفت و همینطور ازدواج و پایبندی و رضایتشان در ازدواج، تاثیر مخرب و ناخودآگاهی به بار میآورد.
برگردیم به یکی از کتابهایی که ترجمه کردید با عنوان «چگونه پروانه شدم». جایی خواندم این کتاب را با اجازه خود اروین یالوم ترجمه کردهاید. چطور با ایشان ارتباط برقرار کردید؟ چه سالی بود؟ و برخوردشان در مواجهه با اینکه قرار است اثرشان را ترجمه کنید چه بود؟
هنگام مطالعه کتاب دکتر یالوم (چگونه پروانه شدم) که زندگینامه ایشان و همسرشان به قلم خودشان است و در آن از صفر تا صد زندگی پرتلاش و گرانسنگ خود را به تصویر میکشند، دچار تحول روحی عمیقی شدم. شاید بتوانم بگویم تاثیرگذارترین کتابی بود که تاکنون خواندهام، چراکه مرا با یک سمبل تکاملیافته زندگی مواجه کرده بود؛ نوعی زندگی که نه اسطورهای و نه مربوط به درگذشتگان بود، بلکه درباره فردی بود در قید حیات. من هرگز چنین چیزی درباره انسانی که در زندگی امروز اینگونه زندگی را درنهایت زیبایی، کمال و تاثیرگذاری (در حد یک انسان، نه اسطوره و قهرمانسازی) زیسته باشد، نه دیده و نه شنیده بودم. مطالعه این کتاب بسیاری اولویتهای مرا در زندگیام متحول و جابهجا کرد. پس ترجمه آن را بیاختیار و بااشتیاق آغاز کردم و در همان هنگام به ایشان گفتم در حال ترجمه این کتابشان هستم. در عین حال گفتم که اگر موافق باشند آن را برای هموطنانم در ایران منتشر کنم وگرنه این کار را نخواهم کرد. ایشان هم با بزرگواری فرمودند که مشکلی نیست، چراکه این اتفاق قبلا بارها افتاده و میدانند که برخی کتابهایشان در ایران بدون مجوز و پرداخت حق مولف منتشر میشود. من به ایشان توضیح دادم به دلایل ارزی شاید این کار برای ناشران ایرانی توجیهی نداشته باشد. ضمن اینکه گفتم مطالعه کتابهای ایشان چه تاثیر عمیقی بر خوانندگان ایرانی داشته؛ به اضافه اینکه درآمد حاصل از فروش ترجمههای من در ایران صرف کودکان بیبضاعت و زنان بیسرپرست میشود.
در عین حال، یکی دیگر از مهمترین کتابهایتان «روابط شکننده» است؛ روابط والدین با فرزندان بزرگسال. چون در ایران کمتر به این موضوع پرداخته شده بود. این کتاب هنوز هم در بازار هست؟
کتاب «روابط شکننده» یکی از تاثیرگذارترین کتابهایی است که در ایران و در زمینه روابط فیمابین و دوسویه والدین و فرزندان بزرگسال در ایران منتشر شده. این کتاب بسیار آگاهیدهنده و تاثیرگذار است؛ هم برای والدین، هم برای فرزندان. بخت خوب من این بود زمانی که ترجمه این کتاب را در دست داشتم، خودم در گیرودار سه فرزند نسبتا بزرگسالم بودم و این کتاب با رهنمودها و روشنگریهایش، آرامش عجیبی را به من منتقل کرد و در روابطم با فرزندانم بسیار تاثیرگذار و جهتبخش بود. من مطالعه این کتاب را به والدین و فرزندان بهشدت توصیه میکنم. این کتاب توسط انتشارات «لیوسا» منتشر شده و علاقهمندان میتوانند آن را از طریق ناشر تهیه کنند.
به نظرتان خواندن کتابهایی نظیر «والدین سمّی» یا «مادران سمّی» بهتنهایی میتواند فرد را در مواجهه با چنین سوژههایی محافظت کند؟ در واقع میتواند خواننده را از مراجعه به مشاور بینیاز کند؟
کتابهای «والدین سمّی» و «مادران سمّی» را میتوان آغازگر روشنگری فکری در روابط والدین و فرزندان در ایران دانست، چراکه برای نخستینبار و با صراحت و بیپردهپوشی و تعارف، مسئولیتهای والدین و نحوه عملکردشان به چالش کشیده شده و از آنان میخواهد به رفتارهایشان بیندیشند و در آنها بازنگری کنند. بهعبارتی از جایگاه خداگونهشان به زیر بیایند و پاسخگو باشند. چون مسئولیت والدین، خطیرترین و مهمترین شغل و مسئولیت بشری است و برای اصلاح و بازگرداندن سلامت جوامع، لزوم آموزش و فرهیختگی و دانایی پدر و مادرها بسیار ضروری و حیاتی است. درباره اینکه این کتابها به تنهایی کافی هستند، البته باید گفت خیر، اما به جرأت میتوان گفت نصف حرکت را انجام میدهند و آن روشنگری است. فرزندان بسیاری با من تماس میگیرند و میگویند با خواندن این کتابها از بهت و گیجی و احساس تقصیر و گناه درآمدهاند و در پی شناخت بهتر خود و والدینشان و درمان آسیبهای وارده هستند و به عبارتی تازه متوجه شدهاند داستان چیست و کجا ایستادهاند و چگونه باید به خود و زندگیشان نگاهی واقعبینانه داشته باشند. این دوکتاب در اصل برای کمک به فرزندان نوشته شده، ولی من مطالعه آن را به همه والدین و مادران صددرصد توصیهمیکنم.
همه اینها هم کتابهایی بوده که با استقبال زیادی مواجه شده. در حال حاضر کدام کتابتان به بالاترین تعداد چاپ رسیده. خبر دارید؟
پرفروشترینها تابهحال «آدمهای سمّی» است که به چاپ سیام رسیده؛ همینطور «والدین سمّی» که فکر میکنم چاپ بیستونهم آن به بازار آمده باشد. این دو از اولین ترجمههای من در ایران بودند و جای خالی این کتابها را در ایران بهخوبی حس میکردم و از این استقبال متعجب نیستم. بهطور کلی هدف من در انتخاب کتابهای مورد ترجمهام صرفا تاکید بر به چالش کشیدن باورهای پوسیده و نخنما و آسیبرسان و به تعقل واداشتن افراد در جهت بازنگری رفتارهای خود و دیگران و رعایت باید و نبایدهای منطقی است.
از رمانتان چه خبر؟ «شاید سرنوشت اینطور نوشت» در چه شرایطی است؟ استقبال از آن به چه شکل بوده؟
رمان «شاید سرنوشت اینطور نوشت»، اولین رمان من در ایران است به قلم خودم که ترجمه نیست. این کتاب یک رمان عاطفی، اجتماعی و عاشقانه روانشناختی عمیق است که با زبانی خودمانی و قوی سعی در به چالش کشیدن و مقایسه تاثیر دو جریان کلیشهای و پوسیده باوری در اجتماع در مقایسه با جریان فکری منطقی و نیمهمدرن ( نه غیرمذهبی) دارد. بسیاری از وقایع این کتاب واقعی است یا جایی ریشه در واقعیت دارد. لازم به توضیح است که من معتقد به وجود جریان فکری مدرن در ایران نیستم. جریان فکری حاکم بر فرهنگ و رفتارهای جاری در اجتماع و خانواده در ایران دو خط فکری سنتی و نیمهسنتی است؛ یعنی مدرنیتهای در این زمینه در ایران وجود ندارد که البته خود مدرنیته و تعریف و تایید آن هم به نظر من مورد سوال است. من مدرنیته را لزوما یک پیشرفت یا ارجحیت نمیدانم. آنچه تایید میکنم همان جریان نیمهمدرن نیمهسنتی است که عبارت از احترام به باورهای عقیدتی، آگاهیها و فرهیختگی فرهنگی و واقعگرایی است که جای پای منطقیاش در بطن فرهنگ ما خالی است؛ پس در این رمان به موازات یکدیگر به چالش کشیده شدهاند. این رمان عشق من است و بازخوردهای آن از سمت خوانندگان بسیار حیرتآور و تکاندهنده بود و تکتک کسانی که آن را خواندهاند میگویند در کمتر از دو روز آن را تمام کردهاند و چه بسیاری با آن متحول شده و روزها اشک ریختهاند، چراکه خود را در جایی از این رمان یافتهاند و این همان هدف من از نگارش این کتاب، بهخصوص با آن زبان و ادبیات خاص خودش بود. این کتاب در آستانه چاپ چهارم است.
در پایان میخواستم درباره ساخت کتابخانههایی در سیستانوبلوچستان هم بفرمایید. چون اخبارش را شنیده بودم و میخواستم از زبان خودتان بشنوم.
ممنون از توجه شما. بله، بیشتر از یک سال قبل از طریق اینستاگرام با یک فعال ترویج کتابخوانی در سیستانوبلوچستان آشنا شدم که با امکاناتی بسیار محدود در جهت تشویق کودکان روستایشان به کتابخوانی سخت تلاش میکردند و به موفقیتهای خوبی رسیده بودند. پس فکر کردم حق چنین تلاشهای ارزشمندی امکانات بیشتر است، برای همین با ایشان وارد گفتوگو شدم. از جمله نیازهای ایشان در جهت پیشبرد اهدافشان، داشتن کتابخانهای بزرگ و مجهز بود. پس با خواهرم در ایران تصمیم گرفتیم تا ساخت و تجهیز یک کتابخانه را در آن روستا به عهده بگیریم. بعد از هماهنگی و اقدامات لازم این کار به انجام رسید و چند ماه قبل، پس از پایان بنای ساختمان، افتتاح شد و کار خود را در فضای جدید و امکاناتی نظیر تلویزیون، لپتاپ، پرینتر و چندهزارجلد کتاب آغاز کرد. آقای عبدالقادر بلوچ، فعال کتابخانهای و گرداننده دلسوز این کتابخانه که به نام مادرمان «لیلامهر» نامگذاری شده، برای اداره و پیشبرد آن بسیار زحمت کشیده و تاثیرگذار هستند. ساخت کتابخانه دیگری هم پس از آن در روستای دیگری در سیستانوبلوچستان به پیشنهاد یکی از دخترخانمهای جوان و دلسوز آن روستا با موافقت من و خواهرم آغاز شد که آن را هم به احترام هنرمند برجسته کشورمان، خانم ایران درودی، «ایرانمهر» نامگذاری کردیم. حالا هم با تجهیزات مشابه در حال خدمتگذاری به فرزندان و بزرگسالان روستای پیپ در آن منطقه است. این کاری است که از دست من و خواهرم برای رسیدگی به کودکان و نوجوانان روستایی و ترویج کتابخوانی برمیآمده. بهعلاوه درآمد حاصل از فروش تمامی کتابهای من در ایران صرف رسیدگی به زنان بیسرپرست و فرزندانشان میشود. امیدوارم بتوانیم رنجی را کم کنیم.