نوآوران: محمد مختاری در کتاب «چشم مرکب» چند دهه پیش به نکتهی « بصیرت فرهنگی » اشاره میکند و نشان میدهد تفکرِ روشنفکرِ آوانگارد تا چه اندازه میتواند به مسائل روز جامعه مسلط باشد و در این فرم جایگاه بی نظیر خودش را به شرایط زمامداری دیکته کند. درست همان طرزی که شاملو در سر مقالات کتاب جمعه و حتی موضعی که پس از ۲۸ مرداد در قبال رفتار ننگین کودتا گران اتخاذ میکند، این نکته را به ما نشان میدهد که جریان فرهنگی جامعه و نقش روشنفکر تا چه اندازه مهم و غیر قابل کتمان است. امروز ما به لحاظ تاریخی به جایی رسیدهایم که چهرهی «وفاق ملی» بیشتر از پیش در جریان فرهنگی خودش را به رخ میکشد و نسل امروز شعر ایران شرایط را طوری بررسی میکند که نمیتوان به سادگی او را بدنبال «نخود سیاهی» فرستاد که خودمان آن را ساخته و پرداختهایم. این نکات را در دههی پنجاه «یدالله رؤیایی» درک کرده بود و میدانست روزی به فرمی از جریان اجتماعی میرسیم که این نوع شمایل رخت بر خواهد بست و چیزی که در منظر ظهور میماند سبک رفتار با کلمه و نشاندن آن در قالب متن است او یک شاعر بی نظیر و تمام قد آوانگارد است که نیاز جامعهاش را چهل سال پیشتر از تاریخ خود درک میکند و دست به کاری می زند که امروز حتا منتقدان سرسختش را به اعتراف میکشاند. در این سوی ماجرا ادبیات موسوم به انقلاب در بدنهی خودش صاحب شاعران مهمی است که هم به بصیرت فرهنگی معتقدند و پر واضح میدانند در کنار مردم بودن چه جایگاهی برای یک هنرمند بزرگ دارد و از این جهت به هیچ وجه و در هیچ بزنگاه تاریخی در مقابل مردم ایستادن را نپذیرفتند و تاوان سنگینی نیز در این مسیر پرداختند. نمونهی مهم این شاعران «عبدالجبار کاکایی» است که همواره مورد تقدیر و تحسین مردمی قرار گرفته است که با هوشمندی روایت این شاعر را با دیگرانی که خود را به زور رسانه و رفتار پر تناقض میخواهند به مردم الصاق کنند باز خوانی میکند. عبدالجبار کاکایی در هشتمین دوره جشنواره شعر فجر دست به کاری زد که پای سیاست مداران تند رو را به معرکهی شعر باز کرد و نقاب از چهرهی بسیاری بر افتاد و مردم بیشتر از پیش دانستند چه کسانی در ایران از وفاق ملی فرهنگی میهراسند. هشتمین دوره جشنوارهی شعر فجر، ماجرای حضور یدالله رؤیایی به دعوت دبیر این جشنواره در ایران ، مقوله وارد گود شدن سیاست مداران به این معرکه و دیگر مسائل دست مایهی گفتگوی صریحی است که عبدالجبار کاکایی انجام دادیم و حالا که در آستانهی برگزاری دور جدید این جشنواره هستیم این مسائل را میشود بازخوانی کرد:
*اکنون که در آستانهی برگزاری دور جدید جشنوارهی شعر فجر قرار داریم نکتهای وجود دارد که میخواهم اینجا به آن اشاره کنم اینکه فی الواقع منهای هشتمین دورهی این جایزه که به دبیری شما برگزار شد و در پی تابو شکنی محفلی بود، دورههای پیشین در تاریخ وضعیتشان مشخص است و دورهای هم که پس آن برگزار شد و به دبیری اسماعیل امینی بود یک دورهی کاملاً بی مایه در تاریخ این جشنواره بود که فقط یک سری مهرهی ضعیف آن را اداره کردند تا فقط برگزار شود. با توجه به اینکه روشنفکری ما و مردم با گذشت چند سال از دورهی هشتم این جشنواره به این باور رسیدهاند که جبار کاکایی سعی بر این داشت که وفاق ملی را در این جشنواره برای اولین بار پی ریزی کند اما با تنشهای سیاسی بسیاری همراه شد با تمام این مقدمات آیا اگر برای دومین بار از شما دعوت به همکاری در این جشنواره شود باز هم مایل به حضور در این رخداد پر نقص هستید؟ شما به هر حال نظرتان این است که تمام ظرفیت شعر ایران در این رویداد شرکت داشته باشند و به نحوی از روشنفکری ایران دلجویی شود مضاف بر اینکه شما گناهی در مورد نوع برخوردی که با آنها در گذشته انجام شده است ندارید...
پاسخ این سئوال شما اگر با بله یا خیر باشد بسیار سخت است و این گونه به این سئوال مهم نمیتوان پاسخ سرسری داد. باید بگویم دیگر مایل نیستم حضور کلیدی در این ماجرا داشته باشم اما اگر مشورت بخواهند حتماً کمک خواهم کرد. شاید بشود مشاوره داد تا آن مسیری را که طراحی کرده بودیم و به اعتقاد من تنها مسیری است که با اتکا به آن میشود به وفاق ملی رسید را ادامه بدهیم. مسئله اینجاست که نظام امنیت فرهنگی اجازهی چنین شکوفایی را در حوزهی فرهنگی نمیدهد و مسیر جدیدی را نمیخواهد بپذیرد و این حیات یا فشار یا محدودیتهایش در گرو سکوت اهالی فرهنگ و ادب و بویژه آن جریانی که ذیل گفتمان انقلاب به تولید اثر میپردازد است و به هر حال اینها میزبان هستند و رسانههای پر قدرت را در اختیار دارند و سایت و خبرگزاریهای مهم حرفهای آقایان را منتشر میکنند و اینها بایستی که یک دل و یک زبان باشند و در جریان جشنواره شعر فجر که من دبیری آن را بعهده داشتم ما یک دل بودیم اما یک زبان نبودیم. اگر بشود که دوباره فضایی بسازیم که یک دلی و یک زبانی تا انتها ادامه پیدا کند و حمایت جامعهی ادبی انقلاب را به همراه داشته باشیم و من از این مسئله در آن دوره رنج بردم و اگر این حمایت وجود میداشت شاید دستاوردها بیشتر از آنی بود که اتفاق افتاد اما تردیدها و سکوتها و کنار رفتنها باعث شد که جریانی که میخواستیم شکل بدهیم به آن صورت شکل نگرفت. اگر بخواهند به آن مسیری که دربارهاش توضیح دادم برگردند باید حتماً یک دلی و یک زبانی در میزبان که همان ادبیات انقلاب اسلامی است وجود داشته باشد. وقتی یک سیستم سیاست گذاری داریم باید شورای شعر انقلاب هم در این مسیر یک دل و یک زبان باشند تا راه ایجاد وفاق فرهنگی مسطح شود و ما باید از همهی پتانسیلها و ظرفیتهای ادبیات خودمان نه تنها در حوزهی نخبگان بلکه باید کاملاً در جامعه از پتانسیل شعر جوان کشورمان استفاده کنیم، ما مسیرهایی برای ارزیابی شعر کشورمان باید داشته باشیم و این مسیرها نباید فقط در قالب مأموریتها و مناسبتها شکل بگیرند. باید ببینیم ما چه مقدار نبوغ در کشور داریم و اجازه بدهیم مأموریتهای خودمان بر سر جای خودش باشد اما یک توجه ویژه به جوانهای خودمان داشته باشیم. اگر آن هم دلی و یک زبانی وجود داشته باشد بله من حاضرم که برای این جریان مشاوره بدهم اما دیگر فکر نمیکنم در چنین جریاناتی نقش کلیدی داشته باشم.
*گفته میشود گویا در آن دوره حتی سیستم امنیتی و اطلاعاتی کشور به نوعی به شما هشدارهایی داد که مثلاً به سمت وفاق با روشنفکری نروید اما در روزهای آغاز این روند و پذیرش دبیری جشنواره شما چند پیش جلسه برای این موضوع داشتید تا تصمیم قطعی را بگیرید آیا شما در آن جلساتِ تیپ این مسائل و نگاهی که داشتید را با دوستان در میان نگذاشته بودید؟
ما به یک هم زبانی و یک زبانی مشترک رسیدیم منتها عواملی که روی این قضیه اثر گذاشتند و این هم زبانی را متفرق کردند بخشی از بدنهی فرهنگی دولتی بود متاسفانه و بخشی هم مشاورههای غلطی بود که به سیستم امنیت فرهنگی داده میشد که آنها هم به نوعی از اهالی ادبیات انقلاب بودند. بر فرض مثال یکی از موضوعات که بسیار تنش ایجاد کرد موضوع حضور آقای « یدالله رؤیایی » بود و رسانهای شدن این ماجرا هم دست ما نبود و ما صرفاً این ماجرا را رسانهای نکردیم و سیستم مدیریت اداری بود که آن را رسانهای کرد و همان سیستم مدیریت اداری هم آن را تکذیب کرد و میبینید که بازی از جای دیگری در حال هدایت شدن بود و اجازه ندادند که کارها پله پله جلو برود و به هر حال آن وفاق فرهنگی باید افقش روشن میشد تا ببینیم چه اتفاقی قرار است بیافتد و بنابراین به یک هم زبانی رسیدیم. بله تمام تصمیماتی را گرفته بودیم در شورای سیاست گذاری مطرح کردیم ولی در ادامهی مسیر متاسفانه رسانهها و خبرگزاریها که به شکل «دومینو» یی عمل میکنند و در واقع در سطح گستردهای خبر پراکنی میکنند و در این خبر پراکنی هدفمند حرکت میکنند و غالباً کپی مطالب یکدیگر را بدون تحلیل منعکس میکنند برای ما مشکل ایجاد کرد و در بدنهی مدیریت وزارت ارشاد کسانی حضور داشتند که نمیخواستند این رویداد شکل بگیرد و ادعا میکردند که مشورتهایشان را از بدنهی جریان ادبیات ایران میگرفتند و به من میگفتند: «شما به تنهایی دارید این خواسته را پیش میبرید و باید توافق دیگران را هم بگیرید!» و دیگران هم اغلب سکوت کردند و درباره موضوع آقای رؤیایی اظهار نظر نمیکردند و تا حدودی هم به آنها حق میدادم چون بسیاری از آنها امنیت شغلی و فرهنگی نداشتند و اگر حرف میزدند محدودیتهایی که در این چند سال برای من بوجود آمده است برای آنها هم بالطبع ایجاد میشد. مایل نیستم کسی را به کم کاری متهم کنم اما متاسفم که این فشار اجازه نداد که یک تصمیم عملی شود و شرایطی که امروز برای من پیش آوردهاند را پذیرفتم و عموم محدودیتهایی که برای من ایجاد شده بعد از همان دورهی جشنواره شعر فجر بوده است.
*در آن دورهی خاص میشد پیش بینی کرد که جامعهی روشنفکری با دعوت به جشنواره فجر واکنش منفی از خود نشان بدهد اما آن جریان به اصطلاح ادبیات انقلاب هم به نحوی شما را در این معرکه رها کردند و در کنار شما قرار نگرفتند....
من نمیخواهم ا کسی اسم ببرم اما تنی چند از این جریان در کنار ما بودند و حتی در رسانهها آن حجم از هجمه را که بر ما وارد میشد را مورد انتقاد قرار دادند ولی بخش وسیعی هم بودند که ابا داشتند از ورود به این مقوله و سکوت پیشه کردند ولی در مجموع هیچکدامشان قلبا با این موضوع مخالف نبودند و همه پذیرفته بودند و در جمعهای خصوصی که داشتیم به این نتیجه رسیده بودیم که در حوزهی فرهنگی ما مرز بندی سیاسی نداریم و نباید که دیگر از این مرز بندیها داشته باشیم و بحث محوری ما ادبیات و کلام است و بحثهای محتوایی هم در قالب کلمات مشخص است و ما نگاه کردیم که همهی آثار هر دو طیف آنقدر سیاسی اجتماعی نیست که یک تقابل عمیق ایجاد کند. در جمع شورای سیاست گذاری جشنوارهی فجر که بچههای شعر انقلاب بودند همگی قلبا دوست داشتند هم وفاق ملی فرهنگی شکل بگیرد و هم آقای رؤیایی را در این جشنواره در کنار خودمان داشته باشیم. منتها همانطور که گفتم آن نظام امنیت فرهنگی متاسفانه بیخود نگران است و بیخود میترسد و به نظرم آن ترس و نگرانیاش متعلق به بی اعتمادی آن است نه دلسوزی فرهنگی! و این جریان اجازه نداد ما کاری را که میخواستیم انجام بدهیم به سرانجام برسانیم.
*اما نکتهای که همیشه با موضع سکوت شما که آغشته به حیای شما بود مواجه شد این است که این یک جریان فرهنگی بود نه یک پروتکل سیاسی یا امریهی نظامی و آن سیستم امنیتی قبل از اینکه بخواهد عبدالجبار کاکایی را بر مسند دبیری جشنوارهی فجر بنشاند قطعاً او را آنالیز کرده بود که به نتیجهی مثبت در این روند رسید اما ورود وزیر دفاع وقت به این ماجرا و سخنرانی از روی نا آگاهی دربارهی یدالله رؤیایی یک مسئلهی جدا بود که همان زمان من در روزنامهی فرهیختگان مطلبی در این باره نوشتم که مورد شماتت هم قرار گرفتم اما کسی حتا از بدنهی جریان شعر انقلاب نیامد تا در این باره موضع بگیرد و بخشی هم مرا مورد هجمه قرار دادند که چرا از جبار کاکایی حمایت میکنی در حالی پای یدالله رؤیایی در میان بود و بحث یک نزاع ادبی بود نه سیاسی و نظامی، شما چرا در آن مقطع سکوت کردید و چرا موضع صریح نگرفتید؟ ورود افرادی که عقبهی نظامی و سیاسی داشتند به این معرکه کمی غیر عادی بود حتا وزیر ارشاد موضع نگرفت و در واقع شما را به نوعی سیبل قرار دادند و تنها گذاشتند...
ورود سیاست مدارها کمی همهی ما و حتی جامعه ادبی را غافلگیر کرد و حتی به شوخی یکی از دوستان در یکی از جلسات شورای سیاست گذاری گفت: «فلانی اظهار نظر کرده است اگر بخواهیم بیشتر مقاومت کنیم با موشک اینجا را میزنند!!!» به هر حال این ورود منطقی نبود و فکر نمیکردیم ادبیات تا این حالت برای اهالی سیاست مهم باشد ما فکر کردیم نقطهی جوش و اتصال از بخش فرهنگی آغاز شود و بعد به حوزهی سیاست و تقسیم قدرت برسد و ما فکر کردیم این اتفاقات در تداوم هم رخ بدهد و همان « الف » را نگویید که بهی » نرسید و البته فکر میکنم ورود به این موضوع خیلی حساب شده بود و چگونگی ورود سایتها و خبرگزاریها به این موضوع جالب بود و همه چیز هماهنگ شده بود و حتی جناب سرلشگری که در جمع کاروان راهیان نور صحبت کرد به او مشاوره داده بودند و من نمیدانم سیستم این مشاوره و انتقال خبر چگونه بود اما قطعاً از روی دلسوزی نبود و از سر جهل و کم اطلاعی بوده است تا آن موقع دربارهی آقای رؤیایی تعابیری نظیر خود فروخته و شاهنشاهی و درباری و دیگر مسائل مطرح نبود که شبکههای تند رو به آن پرداختند و حرمت مرد بزرگی چون یدالله رؤیایی حفظ نشد جالب برای من اینجاست که امروز در برخی رسانهها فحاشی صورت میگیرد و همه موضع میگیرند اما بسیاری از رسانهها بر علیه یدالله رویای فحاشی کردند و کسی حرفی نزد.
*البته من در روزنامهی که در آن زمان بودم همانطور که گفتم موضع گرفتم و که البته بسیار هم اذیت شدم اما یدالله رؤیایی آنقدر برای من و ما قابل اهمیت است که ابایی از این ماجرا نداشتیم...
بله اما یک یا دو نظر در این مورد نمیتواند کارایی داشته باشد مثلاً در برنامه بیست و سی چنان نظراتی دربارهی این نخبهی فرهنگی صورت گرفت که آدم شرمش میشود دوباره دربارهاش حرف بزند و این در حالی است که بخشی از خانوادهی آقای رؤیایی هنوز در ایران زندگی میکنند و این بسیار تأسف بار است. به هر حال متاسفانه ما غافلگیر شدیم و هرگز فکر نمیکردیم موضوع را به اینجا بکشند.
*در جمع بندی که شما در شورای سیاست گذاری داشتید و به این نتیجه رسیدید که از استاد یدالله رؤیایی در جشنواره فجر تقدیر بعمل آوردید و رؤیایی به هیچ وجه شاعر سیاسی نبوده و نیست و مانیفست شعر حجم روندی در بازیافت زبان و کلمه در شعر و نوع نوشتاری زبانی است و میتوان به صراحت آن را شعر مهم زبانی دانست. او شاعری است که امروز و نسل با هوش شعر امروز ایران پس از گذشت چند دهه درکش کرده است و این هوشمندی شما بود که روی نام یدالله رؤیایی دست گذاشتید او حتی در میان روشنفکران ما آدم مهجوری است در حالی که شعرش آونگارد و خط شکن است. این دست گذاشتن روی نام یدالله رؤیایی از سوی شما بود یا کسان دیگری؟
اولاً انتخاب آقای رؤیایی در اتاق فکر هشتمین دورهی جشنواره شعر فجر صورت گرفت و این اتاق فکر ترکیبی از شاعران نحلههای مختلف بود. و این که ما تصمیم گرفتیم از آقای رؤیایی دعوت کنیم به این دلیل بود که او غیر سیاسیترین شاعر ادبیات مستقل ما بوده است. ما گزینههای دیگری هم داشتیم مثل خانم «سیمین بهبهانی» که در تهران اقامت داشتند اما ترس داشتیم نام سیمین بهبهانی را رسانهای کنیم و ما گفتیم کسی را انتخاب کنیم که قریب سی سال است در اروپا اقامت دارد و در کل کار ادبی کرده است و ایشان خودشان چون واسطهی دعوت از چند شاعر فرانسوی هم شده بود و خودش هم تلویحاً به یکی از افراد اتاق فکر ما گفته بود اگر امکانی باشد که بتوانم به تهران سفر کنم برایم جالب خواهد بود و همهی این اتفاقات قرار بود صورت بگیرد، منتها از همان نقطه اینها شروع کردند به سم پاشی و روزنامهی کیهان آغاز کنندهی این ماجرا بود و آمد یک پست فیس بوکی از آقای رؤیایی نشان داد که شاید آن پست فقط چهارده کامنت بیشتر نداشت و کلاً چهارده نفر آن را دیده بودند اما کیهان آمد و این پست را در تیراژ میلیونی منتشر کرد که مثلاً ثابت کند که چند سال قبل آقای رؤیایی یک اظهار نظر سیاسی در یکی از پستهای فیس بوکی خودش انجام داده است و میخواستند بگویند رؤیایی یک شاعر شاهنشاهی و درباری است و هر چه دلشان خواست برای آقای رؤیایی نوشتند. به هر حال من فکر میکنم اگر زندگی هر یک از این آقایان که ادعای وفاداری به انقلاب دارند را زیر ذره بین بگذاریم از این دست حرفها بسیار داشتهاند که حالا خودشان فراموش کردهاند و داستان به این گونه است و آمدند نام آقای رؤیایی را پیراهن عثمان کردند. در جشنوارهی شعر فجر قرار نبود از آقای رؤیایی تجلیل شود بلکه ایشان از مهمانان دعوت شدهی ما بود و همینطور در کنار ایشان قرار گذاشته بودیم که خانم سیمین بهبهانی حضور داشته باشند و شعر خوانی کنند و همینطور با آقای «شمس لنگرودی» و «سید علی صالحی» حرفهایی زده بودیم و ما بدنبال جریانهای غیر گفتمان انقلاب بودیم و قرار بود بیایند تا شاید یک وفاق ملی صورت بگیرد و این اقدام به هیچ وجه یک اقدام سیاسی نبود و این بود که همهی افراد در داخل جریان ادبی ایران بیایند و در یک نمایش تمام قد از ادبیات معاصر ایران خودشان را نشان بدهند اما آن اتفاقات تأسف بار افتاد و این مسئله شکل نگرفت.
*در واقع یک پروسهای در این چند سال شکل گرفت و شما به طرز عجیبتری مغضوب دستگاه فرهنگی نظام قرار گرفتید اما شما یا ساعد باقری از هنرمندان وفادار به جریان موسوم به ادبیات انقلاب بودید و همیشه از نخبگان و شاعران مهم این طیف محسوب شدهاید یا حتی ساعد باقری که سرود ملی ایران را ایشان نوشتهاند و نکتهی مهمتر اینکه اگر شعری دربارهی جنگ نوشتید خودتان به لحاظ فیزیکی در این رخداد حضور داشتید و از نزدیک با آن در ارتباط بودید اما الان اتفاقاتی که بر علیه شما می افتند اتفاقات عجیب و غریبی است و محدودیتهای تأسف باری در ارتباط با شما ایجاد شده است و در حقیقت کسانی این جریانات را شکل میدهند که پیشتر در بدنهی نظام حضور نداشتند و در دورهای که شما و ساعد باقری در کنار جنگ و انقلاب بودید آنها به هیچ وجه حضور فیزیکی در این جریان نداشتند. این مسئله شما را آزرده خاطر نکرده و نوعی سرخوردگی به لحاظ آرمانی برای امثال جبار کاکایی و ساعد باقری بوجود نیاورده است به هر حال شما بخشی از تاریخ شعر موسوم به شعر انقلاب هستید...
یک بار آقای ابراهیم حاتمی کیا جملهای گفته بود که: «من بخشی از بدنهی انقلابم» ما هم احساس دین میکنیم در مقابل حرکتی که در سال ۵۷ صورت گرفت و خود ما در متن انقلاب و جنگ قرار داشتیم و مثل مادری که ترجیح میدهد کنار بنشیند اما فرزندش نیست نشود مثل همان داستان بچهای که قاضی برای پیدا کردن مادر اصلیش دستور میدهد از وسط نصفش کنند و هر قسمت را به کسانی که ادعای مادری میکنند بدهند و مادر واقعی میرود به کنار چرا که دوست ندارد فرزندش از میان برود! به اعتقاد من سکوت ما و دوستان ما عموماً به خاطر این است که این داستان بسیار حاد نشود و اصل این اتفاق که منجر به انقلاب سال ۵۷ شد یک حرکت مهم و معصومانه بود از این جهت می گویم معصومانه که روح جمعی هرگز اشتباه نمیکند و شما هم در جهت همان حرکت معصوم جمعی اجازه بدهید ما سکوت کنیم تا این روح جمعی آزار نبیند و البته این ماجر گرد و خاکش به چشم ما و تمام دلسوزان انقلاب میرود اما گردباد عبور میکند و یکجا نمیماند و سرانجام آفتاب دوباره طلوع خواهد کرد و مثل دوران سیاه مبتذل سیاسی که در هشت سال گذشته پشت سر گذاشته شد و امروز افق بیشتر دارد روشن میشود و سکوت ما علامت امیدواری است نه انزوا و پشیمانی. من هرگز از مواضعی که در طول این ۳۸ انقلاب داشتم بر نمیگردم و پشت تمام شعرهایم ایستادهام و اعتقاد دارم در تمام این سی و هشت سال حرکتم منطبق با خواست ملتم بوده است و هر جا به دو راهی رسیدم و مردم از یک طرف رفتند و سیاست مداران نظام از طرف دیگر من ترجیح دادم که در صف مردم باشم و با آنها قدم بردارم.