مهر: هیچ متفکری در تاریخ غرب به اندازه هایدگر و به رادیکالی او غرب را نقد نکرده است. حتی افرادی مانند نیچه، مارکس و فروید هم که جزو نقادان رادیکال غرب شمرده میشوند اما به هیچ وجه جنس نقد آنها مانند نقدی هایدگر نیست. همه به نوعی شاخههای تمدن غرب را نقد کردند. اما هایدگر نقد را متوجه ریشهها کرده است و مواجه او با غرب یک مواجه انتولوژیک و از نوع وجود شناسانه است و چنین مواجههای در دیگر نقادان غربی دیده نمیشود. امروز (۲۶ سپتامبر) یکصدوبیست و هشتمین سالروز تولد مارتین هایدگر فیلسوف بزرگ آلمانی است.
در مورد جایگاه هایدگر در فلسفه غرب و ورود فلسفه او به ایران و نسبت فلسفه اسلامی با تفکر این فیلسوف قارهای با دکتر بیژن عبدالکریمی گفتگوی کوتاهی داشتهایم که مشروح آن را خواهید خواند؛
*هایدگر در تاریخ فلسفه و غرب معاصر چه جایگاهی دارد؟
به گمان من هایدگر اثر گذاری بسیار عمیقی بر فلسفه معاصر غربی داشته است. آنچنان که دیگر نمیتوان جایگاه هایدگر را انکار نمود. او یک متفکر بنیان گذار است و من نیز با پارهای از فیلسوفان پست مدرن مانند دلوز و فوکو همنظرم که مسیر آینده فلسفه غرب به واسطه تسویه حساب و تعیین موضع نسبت به هایدگر میگذرد.
هایدگر در حوزه پدیدار شناسی تحول بزرگی به وجود آورد و انقلابی این زمینه ایجاد کرد. در حوزههای متعددی مانند زیست محیط و نسبت انسان با طبیعت و در حوزه هرمونوتیک فلسفی جدید، هایدگر انقلابی ایجاد کرده است و هرمنوتیک او با هرمونوتیک شلایرماخر و دیلتای بسیاری فاصله دارد. نقدهای بنیادینی که به تفکر متافیزیکی جدید و سوبژکتیویسم مدرن میگذرد، هه اینها در تفکر معاصر فلسفه غرب به اعتقاد بنده اثر گذار است.
*نحوه مواجه جامعه فلسفی با افکار هایدگر در ایران چگونه بود؟
من در سیاه مشق خود به عنوان «هایدگر در ایران» این بحث را به صورت مبسوط و تا حدود زیادی بیان کردم و براساس ادعای من در آن کتاب، این هانری کربن بوده است که برای اولین بار ما ایرانیان را با تفکر هایدگر آشنا میکند و ما از رهگذر اندیشه کربن - نه به عنوان یک مستشرق بلکه به عنوان یک فیلسوف مهم و جدی- با تفکر هایدگر آشنا شدیم.
لذا خیلی از انتقاداتی که به تفسیر ایرانیان از هایدگر و مخصوصاً بحثهای مرحوم فردید، جنبه سیاسی و ایدئولوژیک دارد و بسیاری از انتقادات را باید به هانری کربن وارد کرد. اما چون بسیاری از نقدها و وصلههایی که به فردید میچسبد، به کربن نمیچسبد، ما معمولاً نقش کربن را نادیده میگیریم.
تفکر هایدگر برای ما دو ویژگی اساسی دارد که برای ما ایرانیان بسیار بسیار مهم بود؛ اول نقد رادیکال نسبت به غرب و دوم ارائه مفاهیمی که میتوانیم از طریق آن خود را بشناسیم. مفهوم غرب زدگی که در کتاب جلال آل احمد منعکس شده است و در گفتمان قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب یکی از مفاهیم کلیدی گفتمان نظری ما بوده است در واقع به نحوی تحت تأثیر هایدگر است. اما به طور کلی میتوان گفت که مواجه جامعه ما با غرب به طور کل و با اندیشمندان غربی به طور اخص، بیشتر مواجه سیاسی و ایدئولوژیک بوده است و ما کمتر با آنها مواجه فلسفی داشتیم.
در مورد هایدگر هم چنین چیزی صدق میکند و مواجهه ما با او بیش از آنکه فلسفی باشد، سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. گرچه به نظر میرسد که ندای هایدگر هر روز در جامعه ما قویتر میشود و هر چند در میان طلبههای جوان و دانشجویان توجه به هایدگر به صورت جدیتر و فلسفیتری انجام میشود اما کماکان این جریان به یک جریان غالب تبدیل نشده است و دانشگاهها و روشنفکران و جوانان ما کمتر با هایدگر مواجه فلسفی دارند.
*خوانش هایدگر در وضعیت فعلی چه اهمیتی دارد و چه رهیافتی برای ما خواهد داشت؟
هایدگر متفکر بزرگ غرب است و رادیکالترین نقاد تمدن غرب هم محسوب میشود. لذا کسانی که نسبت به جهان کنونی و عالمیت جهان کنونی احساس خشنودی نمیکنند و بر اساس عقلانیت عصر روشنگری دوره جدید را یکسره دوره روشنگری و همه سنن تاریخی ما قبل دوره مدرن را اسیر سیاهی و تاریکی نمیدانند، باید به هایدگر توجه کنند.
هیچ متفکری در تاریخ غرب به اندازه هایدگر و به رادیکالی او غرب را نقد نکرده است. حتی افرادی مانند نیچه، مارکس و فروید هم که جزو نقادان رادیکال غرب شمرده میشوند اما به هیچ وجه جنس نقد آنها مانند نقدی هایدگر نیست. همه به نوعی شاخههای تمدن غرب را نقد کردند. اما هایدگر نقد را متوجه ریشهها کرده است و مواجه او با غرب یک مواجه انتولوژیک و از نوع وجود شناسانه است و چنین مواجههای در دیگر نقادان غربی دیده نمیشود.
همچنین اگر قرار است که ما ایرانیان از امکان تفکر دینی و معنوی دفاع کنیم، باید توجه داشته باشیم که در زمان ما که سوبژکتیویسم سیطره پیدا کرده است تا ما منفذی برای خروج از سوبژکتیویسم پیدا نکنیم، تفکر معنوی معلق خواهد بود و ما هیچ مبنای حکمی و متافیزیکی برای دفاع از تفکر دینی و معنوی و شرقی خود نخواهیم داشت. به اعتقاد من هایدگر جدیدترین متفکر غربی است که میتواند مقولاتی را در اختیار ما قرار دهد که بتوانیم سنت تاریخی و تفکر معنوی و شرقی خود را مورد بازفهمی و بازتفسیر و بازسازی مفهومی قرار دهیم. لذا به اعتبار نقد غرب و به اعتبار دفاع از سنت تاریخی خود، هایدگر برای ما اهمیت پیدا میکند.
*توجه به برخی تشابهات میان تفکر هایدگر و فلاسفه اسلامی بیش از پیش در فضای اندیشهای ما جدی شده است و این مهم از طریق فلسفه تطبیقی در حال گسترش است. شما تا چه اندازه به ضرورت چنین مباحثی معتقد هستید؟
واقعیت این است که فلسفه در معنای راستین خود آنچنان که هایدگر برای ما توضیح میدهد به ذات انتولوژیک است و بحث فلسفه اصیل بحث انتولوژیک است. متاسفانه این بحث در میان دانشگاهیان و جوانان و روشنفکران ما بحثی غایب است و ما کمتر بحث متافیزیکی اصیل یا انتولوژیک داشتیم.
در مورد اینکه نظر من درباره بحثهای تطبیقی چیست باید عرض کنم که این کار، کاری فیلسوفانه و متفکرانه است. متأسفانه در اکثر بحثهای تطبیقی که در جامعه ما صورت میگیرد و من از نزدیک در رسالههای متعددی که به عنوان راهنما و مشاور و داور در آنها نقش داشتم، معمولاً فهرستی از مفاهیم هایدگر و یا متفکرانی مانند ملاصدرا و ابن عربی مطرح میشود و کمتر سیر در معانی میشود و در واقع به فلسفه تطبیقی پرداخته نمیشود.
اینکه ما بتوانیم فرضاً اشخاصی چون ملاصدرا و ابن عربی را با هایدگر مقایسه کنیم، کاری متفکرانه است و اگر بتوانیم دست به چنین تطبیقی بزنیم در واقع توانستیم وارد حوزه تفکر اصیل فلسفی شویم و برون شدی از بحران فرهنگی و بحران تفکر برای خود پیدا کنیم. اما در کل به نظر من کمتر در چنین جهتی توانستیم موفق باشیم.