آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS) ـ منوچهر دین پرست: برای توصیف فلسفه در روسیه معاصر تصاویر گوناگونی میتوان ارائه کرد. اما به نظر میرسد نقشه این تصاویر متکثر در به تصویر کشیدن فلسفه در روسیه امروز چندان روشن و واضح نیست. پیشتر این تکثر به دلیل مخالفت میان جهت گیری حزب حاکم و فلسفه مخالف حزب در ابتدای شکل گیری شوروی سابق بوده است اما هم اکنون تکثر فلسفی رایج شکل متفاوتی از انتقادهای احساساتی به خود گرفته است. امروز تعدد نگرشهای فلسفی توسط نهادهای جدی فلسفی حمایت میشود: مراکز آموزشی، ناشران روشنفکر و گروههای متعدد فلسفی و این موجب گسترش نگاهها و پیشرفت فلسفه در روسیه شده است. اما به نظر میرسد فلسفه در روسیه امروز آزاد شده است و برای به خدمت گرفتن به ایدئولوژی حاکم به کار نمیرود. شاید به این جهت است که فلسفه در روسیه امروز توانسته جای خود را به سختی باز کند و با مشکلاتی نیز رو به رو گردد. برای پی بردن به وضعیت فلسفه در موقعیت فعلی روسیه قرار ملاقاتی با الکساندر چماکوف، معاون انجمن فلیسوفان روسیه، در دانشگاه «ام گ او» مسکو ترتیب داده شد و به این دانشگاه رفتم و با ایشان به گفتوگو پرداختم. ایشان نظرات خود را درباره وضعیت معاصر فلسفه در روسیه طرح کردند. چماکوف دارای دکترای فلسفه و مدرس رئیس کرسی فلسفه آکادمی وابسته به دولت روسیه و معاون اول انجمن فیلسوفان روسیه است. او همچنین مدیر مسئول و سردبیر مجله «عصر جهانی شدن» و سردبیر مجله «پیام انجمن فیلسوفان روسیه» است.
***
موضوع بحث ما درباره وضعیت فلسفه در روسیه معاصر است. با توجه به این نکته که روسیه دارای تاریخ و قدمتی در حوزه فلسفه است، اکنون وضعیت فلسفه در روسیه دارای چه ویژگیهایی است؟ و ارزیابی شما از وضعیت فلسفه در وضعیت فعلی چیست؟
این سئوال جامعی است و نیاز به زمان طولانی دارد و من تلاش میکنم به شکل کلی بدان پاسخ گویم. یکی از خصوصیات فلسفه امروز روسیه که آن را از فلسفه دوران شوروی جدا میکند این است که پارادایمهای جدیدی در روسیه امروز به وجود آمده است. زمانی که در دوران شوروی سمت و سوی فلسفه به سمت مارکسیسم بود، دیگر فلسفهها را نادرست میپنداشتند، در آن زمان دو جریان فلسفی در شوروی حضور داشت. یکی فلسفهای که متکی بر کمونیسم بود و دیگری فلسفه کسانی بود که خارج از شوروی فعالیت میکردند. بعد از فروپاشی شوروی فلسفههای جدیدی توانستند در روسیه جایی برای خود باز کنند و فیلسوفانی که در غرب نیز زندگی میکردند به روسیه آمدند و جامعه فلسفی نوینی را تشکیل دادند. در دوران شوروی یکی از ویژگیهای فلسفه این بود که فلسفه را به عنوان «علم» نگاه میکردند. آنها معتقد بودند که ماتریالیسم صحیح و ایده آلیسم نادرست است. دینداری نادرست و بیخدایی صحیح است. در دوران قبل از شوروی فلسفه ما یک نوع فلسفه دینی بود اما بعد از فروپاشی شوروی زمینهای فراهم شد که هم فلسفه دینداران و هم فلسفه ملحدان بتوانند مطالب خود را بیان کنند. از طرف دیگر نیز کسانی آمدند که فلسفه را به صورت علمی نشان دهند. اما باید قبول کرد که فلسفه به موضوعات انتزاعی نیز توجه دارد و تمامی فلسفه بر موضوعات ملموس نیست. عدالت و زیباییشناسی موضوعات قابل لمسی نیست. لذا باید این موضوعات را با دقت موشکافی کرد.
بنابراین ما با سه دوره درباره وضعیت فلسفه در روسیه مواجه هستیم. آیا در این بیست سال فلسفه جدیدی شکل گرفته که بتوانیم به آن فلسفه جدید روسیه بنامیم؟
باید متذکر شوم که هیچ چیز از خلا به وجود نمیآید و همه چیز متکی بر گذشته است. فلسفه در روسیه امروز هم بر دوران فلسفه پیش از تزار و فلسفه دوران شوروی و فلسفههای دینی در روسیه شکل گرفته و ادامه مییابد. در ادامه خواهم گفت که فلسفههای ما در دوران تزاری و فلسفههای دوران شوروی و فلسفه امروز روسیه چه ویژگی دارد. فلسفه دوران قبل از انقلاب اکتبر با فرهنگ و دینمان که مسیحیت ارتدوکس بود آمیختگی داشت و این فلسفه توانست در آن دوران حفظ شود. در دوران شوروی این فلسفه مطرود بود اما این فلسفه توانست توسط کسانی که به غرب تبعید شدند حفظ شود و آنها اغلب آثارشان را در غرب منتشر میکردند و مجددا در داخل کشور نیز بعدها این آثار ترجمه شد که این آثار اکنون جزو ویژگیهای فلسفه امروز روسیه است. اما در فلسفه امروز روسیه دو گروه غرب گرایان و شرق گرایان حضور دارند. از زمانی که بحث جهانی شدن مطرح شد، زمینهای فراهم گردید که گرایش ما را نیز مشخص کند و آن این است که ما شرقی هستیم و یا غربی و یا اینکه به کدام یک باید گرایش پیدا کنیم و یا اصلا هیچ کدام این دو نباشیم و تفکر دیگری برای خود داشته باشیم. در دوران شوروی این مسائل اصلا مطرح نبود و آنها خود را بالاتر از این اندیشهها میدانستند. به هر حال اندیشههایی که در زمان قرن نوزدهم شکل گرفته بود اکنون نیز دوباره اوج گرفته است. ما اکنون این ادعا را نداریم که میخواهیم دنیا را تصرف کنیم به این دلیل که ما شرقی هستیم و یا غربی. لذا باید گفت بحثی که امروزه شکل گرفته بحث هویتی است و این مسئله برای ما بسیار مهم و حیاتی است.
شما بحث هویت را در وضعیت فعلی فلسفه در روسیه بسیار مهم میدانید.
بله درست است من بحث جهانی شدن و هویت را بسیار مهم میدانم. ما با عبور از دوران شوروی توانستیم بحث هویت را دوباره احیا کنیم. در دوران شوروی افکار و اندیشههای آثار کسانی که در غرب بودند و یا به غرب تبعید شده بودند منتشر نمیشد اما اکنون موضوعات و مباحث آنها منتشر میشود و این افراد تاثیر بسیاری بر مباحث امروز فلسفه روسیه گذاشتهاند.
در میان صحبتهایتان رابطه بین فلسفه قبل از انقلاب اکتبر را با زمان حاضر دیدیم و به نظر میرسد رابطه بسیار تنگاتنگی بین دوران شوروی و اکنون نیز وجود دارد. چه چیزی از فلسفه دوران شوروی وارد دنیای امروز فلسفه در روسیه شده است؟
از دوران شوروی تنها موردی که وارد فضای امروز فلسفه در روسیه شده بحث الحاد یا بیدینی است. در آن زمان تمام نشانههای فلسفه دینی زدوده شده بود. این موضوع باعث شد که فلسفه در دوران شوروی بسیار فقیر و نحیف شود. به طور مثال بحث خداشناسی که بحث بسیار مهمی در فلسفه است را طرد کردند و فلسفه را به مثابه علم نشان دادند. در دوران فلسفه شوروی در این زمینه بسیار کار کرده بودند اما اکنون میبینیم که توجه آنها به موضوعات ماتریالیستی جا را برای بحثهای بنیادی فلسفه در امروز روسیه باز کرد و موضوعاتی مانند هستیشناسی، معرفتشناسی، عرفان، منطق و ریاضیات بسیار امروز قابل طرح است. مباحثی که در دوران شوروی جای طرح چندانی نداشت باعث شد که یک قوتی به مباحث فلسفی امروز وارد شود. الان سئوالی مطرح میشود که رابطه فلسفه دوران انقلاب اکتبر با فلسفه دوران شوروی و فلسفه امروز روسیه چیست؟ اما سئوال این است که بعد از فروپاشی و در طی این بیست سال چه چیزی به وجود آمد. مسائلی در آن دوران وجود نداشت که اکنون طرح میشود مانند انسان، حقوق انسان، جایگاه وشان انسان، حقوق مدنی، حقوق شهروندی و بحثهای اجتماعی. در اواخر دوران شوروی بحث محیط زیست نیز به وجود آمد و بعد از فروپاشی به فلسفه محیط زیست نیز توجه شد. فلسفه در روسیه امروز ترکیبی از دوران گذشته و موضوعات امروز است و به صورت متکثر حضور دارد.
اعضای آکادمی فلسفه در روسیه چگونه موضوع هویت و جهانی شدن را تبیین میکنند که این بحث از نظر به عمل سوق یابد؟
سئوال مهمی است. این بحث را از زوایای مختلف میتوانیم مورد بررسی قرار دهیم از سوی گروههای غرب گرا و گروههای شرق گرا و حتی گروههای مستقل میتوانیم بررسی کنیم. طی سالهای اخیر بسیاری از اساتید فلسفه سعی کردند تا با نوع نگرش و دیدگاه خود این موضوع را به سوی مباحث اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی سوق دند. لذا آنها برای اینکه بحث هویت و حتی جهانی شدن رنگ و بوی عملی بگیرد سعی کردند موضوعات فرهنگی را بیشتر در این مباحث طرح کنند.
جهانی شدن طی دو دهه اخیر بیشتر از سوی غربیها طرح شد آیا جهانی شدنی که فیلسوفان روسیه در حال پیگیری هستند دارای ویژگی خاصی است؟
من دیدگاه خودم را طرح میکنم. جهانی شدن یک جریان عینی تاریخی است. بحث جهانی شدن بحثی نیست که توسط کسی یا گروهی اختراع شده باشد. این یک خواست و نیاز زمانه است. تفکر بشری سعی کرده به این سو گرایش پیدا کند.
آیا شما قبول دارید که جهانی شدن از سوی متفکران کاپیتالیستی و سرمایه داری طرح و حمایت شد؟
نه اصلا قبول ندارم. این بحثی جداگانه است. سیبی که افتاد کسی بدان توجه نمیکرد اما گالیله بود که به افتادن سیب توجه کرد و این قانون اختراع نشد بلکه کشف شد. جمعیت زیاد روی زمین را نمیتوان نادیده گرفت و این موضوعی است که باید به آن توجه کرد. ارابه در پی اسب است و اسب او را میکشد نباید این موضوع را اشتباه کرد. جهانی شدن اتفاق افتاده است و نباید گفت که چه کسی و در کجا و چگونه طرح شده است. جهانی شدن در حال جریان است.
من میپذیرم که جهانی شدن یک فکر و معرفت است و از سمت هیچ کسی اختراع نشده و بحث جهانی شدن از دل بسترهای فکری که در دنیا به وجود آمده بود برخاست. از قرن نوزدهم به بعد که گرایشها فلسفی متعدد شد بحث جهانی شدن هم کم کم ظهور پیدا کرد. چرا بحث جهانی شدن از سوی کشورهایی که صاحب تفکر و فلسفه بودند آغاز شد اما از سوی مثلا عربستان و ویتنام و تونس طرح نشد؟ امروز جهانی شدن در اقتصاد، فرهنگها، حقوق انسانی و.. تاثیر گذار است و این را نمیتوان نادیده گرفت؟
باید بازگردیم به یک نکته تاریخی که بحث جهانی شدن از دوران کشف قارهها آغاز شد و انسانها فهمیدند که کره زمین دارای سرزمینهای متعددی است. اما جهانی شدن یک واقعیت است و در اروپا هنگامی که با مشکلات متعدد و نابسامانیهای مدرنیته رو به رو شدند به این موضوعات پرداختند. در اروپا کارخانجات را تاسیس کردند. اما بعدها دیدند که این کارخانهها چه مشکلات محیط زیستی به وجود آورده است. من سالها پیش بحث اکولوژی را طرح کردم که در ابتدا دانشگاه قبول نکرد اما وقتی که مشکلات در روسیه نیز خود را نشان داد به این موضوع نیز توجه شد. بحث جهانی شدن نیز همین گونه است. در اروپا هم این اتفاق افتاد. از زمانی که اقتصاد آنها رشد کرد در کنار آن نیز مشکلات دیگری به وجود آمد. عربستان نیازی به بحث جهانی شدن ندارد آنها با پول نفت زندگی میکنند و به این گونه موضوعات توجه نمیکنند.
اکنون به بحث آموزش فلسفه در روسیه اشارهای داشته باشیم. آموزش فلسفه را در روسیه چطور میبینید و چه فیلسوفانی در اینجا بیشتر مورد توجه قرار میدهند؟
ما فلسفه را در دانشگاهها تدریس میکنیم و در تمامی رشتهها فلسفه یک درس الزامی است. در رشتههای مهندسی و پزشکی نیز پیشنهاد میشود که تاریخ فلسفه و یا مسائل فلسفه را بگذرانند. در دوران شوروی بیشتر فلسفه از یونان قدیم آغاز میشد و تا عصر حاضر ادامه داشت. در حال حاضر تغییراتی به وجود آمده که فلسفههای قدیم چین و فلسفه شرق و هند در دانشگاهها نیز مورد توجه قرار میگیرد. اما هنوز موضوع فلسفه اسلامی مطرح نیست و تدریس نمیشود. در برخی از دانشکدهها وقتی که فلسفه عربی و اسلامی تدریس میشود بحثهایی از فارابی و ابن سینا تدریس میشود. در موضوعات هستیشناسی و انتولوژی و اخلاق و انسانشناسی و عرفان مباحثی طرح میشود. تاکید و تمرکز بر موضوع خاصی مثل مارکسیسم نیست. اغلب خود دانشجو تصمیم میگیرد که به کدام فلسفه گرایش پیدا کند. متخصصین مختلفی هم هستند که به موضوعات مختلف میپردازند و فضا برای گرایشهای گوناگون وجود دارد.
آیا فلسفه اسلامی در روسیه امروز جایگاهی و یا تاثیری دارد و یا اینکه یک نگاه تاریخی بدان است؟
همانطور که گفتم در دانشگاهها فلسفه اسلامی تدریس نمیشود و فقط بعد تاریخی آن مورد توجه است.
آیا شما با فیلسوفان ایرانی و مسلمان مراوده داشتهاید؟
ما کنفرانسها و ملاقاتهایی با فیلسوفان ایرانی و مسلمان داشتیم. اما این مسئله در دانشگاهها عمومی نشده است.
آینده فلسفه را در روسیه چطور میبینند و اینکه این آینده با توجه به گذشته تاریخی برشمردید تا چه اندازه میتواند در روسیه جدید تاثیرگذار باشد؟
آینده فلسفه روسیه ارتباط چندانی با گذشته ندارد. اما این آینده ارتباط با فلسفه اکنون و آینده دارد. در حال حاضر برای رشد فلسفه امکانات بسیار خوبی وجود دارد که تا پیش از این هیچ وقت چنین فضایی به وجود نیامده بود. قبلا فلسفه در شوروی یک امر دستوری بود و یا محدودیتهای ایئولوژیک وجود داشت. اما اکنون آزاد هستیم که رشد فلسفی خود را داشته باشیم و این فرصتی بسیار منحصر به فرد است. یک سری مشکلات در راه رشد فلسفه هست اما این تنها به روسیه محدود نمیشود. ما میتوانیم صحبت بسیار کنیم اما متاسفانه آن بالا به حرفهای ما گوش نمیدهند و به نطرم فلسفه در تمام دوران خودش به همین شکل بوده است. من به آینده فلسفه روسیه بسیار خوشبین هستم و فلسفه هیچ وقت به پایان راه نخواهد رسید تا زمانی که فکر و اندیشه وجود داشته باشد.
به عنوان یک استاد فلسفه خواسته درونی شما برای فلسفه امروز روسیه چیست؟
من خیلی مایل هستم که فلسفه روسیه در سیستم و روابطی که در روسیه وجود دارد جای خود را داشته باشد و تنها به این موضوع محدود نشود که در بالا به حرف ما گوش نمیدهند. متاسفانه برخی از فیلسوفان جامعه ما به موضوعاتی توجه میکنند که آنقدر مهم نیست فیلسوفان باید به فرایند اجتماعی و سیاسی که در جامعه به وجود میآید توجه کنند و ارتباط نظر و عمل را در کشور به وجود آورند.