مجتبا پورمحسن، نویسنده، منتقد و شاعر متولد سال ۱۳۵۸ است. رمانهای «بهار ۶۳» و «آلبوم خانوادگی» و مجموعه شعر «من میخواهم خودم را تصادف کنم خانم پرستار»، «تانگوی تک نفره» و «روز انگشت» از جمله آثار اوست. پورمحسن مجموعه مقالات «مردی بدون کشور» کورت وونهگات و «انگشتان پا» ـ گزیدهی اشعار ریموند کارور ـ را نیز به فارسی برگردانده است. رمان «بهار ۶۳» او به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. پورمحسن به پرسشهای ما در خصوص علاقهمندیها و مواجههاش با آثار مکتوب چنین پاسخ داده است:
آنچه در حال خواندنش هستید؟
الان در حال خواندن کتاب «عاشقان یکشبه» نوشته ایوان کلیما هستم که انتشارات فروزش آن را با ترجمه حسن اکبری بیرق منتشر کرده است. ایوان کلیما در کنار دو نویسنده دیگر هل چک یعنی میلان کوندرا و بهومیل هرابال از نویسندگان محبوب من است. این کتاب مجموعه چهار داستان است درباره آدمهایی که آخرین امیدشان عشق است. کارهای کلیما سرشار از رنجهای بشری است که به دردناکترین شکل ممکن نمایش داده شده و همین خواندنیترش میکند.
کتابی که زندگیتان را تغییر داد یا بسیار تاثیرگذار بود؟
خیلی سخت است به یک کتاب اشاره کنم. اگر قرار باشد فقط از یک کتاب نام ببرم، رمان «بار هستی»
نوشته میلان کوندرا بود. اگرچه بعدها نظرم درباره این رمان متعادل شد اما نمیتوانم از تاثیر شگرفی که ۱۷ سال پیش بر من گذاشت، بگذرم. «خداحافظ گری کوپر» نوشته رمان گاری، «مرشد و مارگاریتا» نوشته میخاییل بولگاکف و کتاب «منطق گفتگویی میخائیل باختین» نوشته تزوتان تودورف و همینطور «وضع بشر» نوشته هانا آرنت و آثار رولان بارت از جمله کتابهایی بودند که بر زندگی من تاثیر گذاشتند.
کتابی که آرزو داشتید مینوشتید؟
بیشک «برادران کارامازوف» نوشته فئودور داستایوسکی. به طور کل به نظرم داستایوسکی یک نابغه بود، یک نویسنده ممتاز که نگاه روانشناختی پنهان در آثارش را بسیار دوست دارم. انتخابهای دیگرم شاید متفاوت از انتخاب اولم به نظر برسد. اما خیلی دوست داشتم «سلاخ خانه شماره پنج» کورت وونهگات و «صید قزل آلا در آمریکا» نوشته ریچارد براتیگان را هم من مینوشتم.
شخصی که روی نویسندگی شما اثر گذاشته است؟
من در جنب و جوش شاعر شدم، در جنب و جوش منتقد شدم، در جنب و جوش روزنامهنگار شدم، اما در انزوا بود که رماننویس شدم. کتاب، موثرترین شخص روی داستاننویسی من بوده. تقریبا تمام کتابهایی که خواندم کم یا بیش بر من تاثیر گذاشتند. با این حال دوستان زیادی بودهاند که در این راه کمکم کردهاند.
کتابی که به اندازهی کافی دیده نشده است؟
در بین آثار نویسندگان ایرانی، رمان «روزگار دوزخی آقای ایاز». آنچه ما خواندهایم البته ناقص است چون نسخه کامل این کتاب در سالهای قبل از انقلاب خمیر شد. اما همین نسخه ناقصی که خواندیم هم آنقدر کتاب مهمی است که میتوان عدم دسترسی علاقمندان ادبیات در ایران به این کتاب را یک تاسف بزرگ قلمداد کرد. از بین خارجیها، مجموعه داستان «یک مهمانی یک رقص» نوشته ایزاک باشویتس سینگر که سالها پیش با ترجمه دلچسب خانم مژده دقیقی منتشر شد به نظرم به قید کفایت قدر ندید.
کتابی که بیشتر از همه بابت نخواندش شرمسارید؟
«اولیس» نوشته جیمز جویس. درست است این کتاب به فارسی منتشر نشده، اما چون نسخه انگلیسیاش را دارم و هنوز نخواندهامش شرمسارم.
کتاب مورد علاقهتان؟
«سخن عاشق» نوشته رولان بارت. اگر با بارت آشنا باشید و عشق از جمله مفاهیم مورد علاقهتان باشد، کتاب «سخن عاشق» میتواند کتاب بالینیتان شود.
کتابی که بارها خواندهاید؟
چند کتاب هست که بارها خوانده ام. مقالات شمس را بیش از هر کتابی خواندهام. گذر عمر اگر یک حسن داشته باشد این است که آدم بعد از چند سال ممکن است مزه دلچسب نثر یک نویسنده را فراموش کند و دوباره با اشتیاق برود سراغش؛ کتاب «ظلم، جهل و برزخیان زمین» نوشته محمد قائد یکی از این کتابهاست.
کتابی که خواندنش را به همگان توصیه میکنید؟
«گفت و گو در کاتدرال» نوشته ماریو بارگاس یوسا. این رمان بینظیر است. یک رمان بومی اما با مخاطب جهانی. وقتی این کتاب را میخوانید انگار یکبار جهان را بازخوانی کردهاید.
کتابی که مشغول نوشتناش هستید؟
دارم همزمان روی چند کتاب کار میکنم. یکی درباره عشق و مرگ در زندگی شماری از نویسندگان و شاعران بزرگ جهان.