روزبه رحیمی: با ظهور عصر اطلاعات و ارتباطات، تغییرات شگرفی در زندگی انسانها روی داد. پژوهشگری که پیش از این مدتها برای دسترسی به منابع وقت صرف میکرد، اکنون با چند کلیک در کامپیوتر خانگی و یا حتا با استفاده از گوشی تلفن همراه خود میتواند به این منابع دسترسی پیدا کند. انسانها در تمام نقط دنیا میتوانند در کمترین زمان ممکن با هم صحبت کنند و اطلاعات خود را به اشتراک بگذارند. اینها امکاناتی است که همهی ما از آن استفاده میکنیم و دیگر ما را شگفتزده نمیکند. اما این پیشرفتها اثرات مخربی هم بر زندگی انسانها گذاشته است که شاید چندان متوجه آن نباشیم. سطحی شدن مطالعه در محیط اینترنت یکی از این معضلات است. نیکولاس کار در کتاب «کم عمقها»، این معضل را بهخوبی مطرح و بررسی میکند. کمعمقها را امیر سپهرام ترجمه و انتشارات مازیار منتشر کرده است. گفتوگویی کردیم با مترجم این کتاب که در ادامه میخوانید. نخست با امیر سپهرام، از زبان خود او، بیشتر آشنا میشویم:
فارغالتحصیل رشتهی مهندسی نرمافزار از دانشگاه شهید بهشتی هستم و سالها است در حوزهی فناوری اطلاعات و تولید نرمافزار فعالیت میکنم. نه در زمان دانشجویی، بلکه بعد از آن و در محیط کار واقعی، که میدیدم چهطور نرمافزاری که عضوی از تیم تولیدش بودم به ابزار روزمره و مفیدی در درست کاربران تبدیل میشود و چهطور همه را درگیر جزئیات خودش میکند، بالغ میشود، رفتار و انتظارات کاربرانش را تغییر میدهد و حتی میمیرد، بخش جداییناپذیری از کار، تفریح و زندگیام شد. از طرف دیگر، چون در دانشگاه تقریباً هیچ مرجعی به زبان فارسی نداشتیم و من هم به انگلیسی علاقهمند بودم، همیشه مطالعه به این زبان و برگردان متون به فارسی یکی از مشغولیاتم بوده و دستی به ترجمه داشتهام. مدتها پیش با یکی از دوستان وبسایتی راه انداختیم که مقالههای تخصصی نرمافزار را ترجمه و ارایه میکردیم که بعد تبدیل به ماهنامه «فناوری دانش» شد و تا ۱۹ شماره ادامه یافت. مدتی هم با دوستان وبگاه «آکادمی فانتزی» که الآن به «گروه ادبیات گمانهزن» تغییر نام داده، همکاری میکردم. درواقع به خاطر علاقهام به ژانر ادبیات علمیـتخیلی عضو این گروه شدم و مدتی بعد جدیتر در جلسات و فعالیتهایشان شرکت کردم و چند داستان کوتاه هم در این دورهی همکاری به فارسی برگرداندم، که کارهایی خوب از نویسندگانی خوب بودند. الآن هم همین روند را با نشریهی اینترنتی «سلام دنیا» ادامه میدهم، ولی محدودتر. جمع فرهیختهای هستند که در زمینه نرمافزار «متنباز / آزاد» فعالیت میکنند. مدتها قبل هم، با همکاری یکی از دوستان حسابرس، کتابی با عنوان «حسابرسی سیستمهای اطلاعاتی» ترجمه و منتشر کردیم.
ما را با نیکلاس کار، نویسندهی کتاب بیشتر آشنا کنید.
اگر از جزئیاتی که میتوان در مورد نیکلاس جی.کار در ویکیپدیا خواند، بگذریم، باید گفت که پژوهشگر و نویسندهای است که حوزهی مورد علاقهاش فناوری اطلاعات، وضعیت حال و پیشبینی آینده آن و همینطور تأثیرات اجتماعیِ تحول سرسامآور و فراگیری سرگیجهآور این فناوری در بطن زندگی مردم است. محور تفکر آقای کار این است که فناوری اطلاعات اهمیت راهبردی گذشتهاش را از دست داده و با ارزانتر و به شدت رایجتر شدن محصولاتش، به صنعتی تبدیل شده که محصولاتش را به صورت انبوه تولید و به مصرف مردم میرساند؛ مثل سایر صنایع. از نظر او، فناوری اطلاعات در کسبوکارها هم، وزنی را که سابق بر این داشت از دست داده و نرمافزارهای ریز و درشت (از یک حسابداری ساده گرفته تا نرمافزارهای سازمانی مانند ERP) صرفاً ابزارهایی هستند مثل سایر اموال و تجهیزاتی که یک کسبوکار برای راه بردن سازمانش نیاز دارد و دیگر آن نیروی محرک و محوریت گذشته را ندارد.
آقای کار چند مقالهی جنجالی هم در نشریات معتبر دارد که دستکم دو موردش به نگارش کتاب منجر شده است. یکی مقالهای است باعنوان «فناوری اطلاعات مهم نیست» که به انتشار کتاب «آیا فناوری اطلاعات مهم است؟ ـ فرسایش مزیت رقابتی فناوری اطلاعات» به سال ۲۰۰۴ انجامید و بعد هم مقاله «آیا گوگل ما را احمق میکند؟» که با گسترش ایدهاش کتاب مورد بحثمان، «کمعمقها، اینترنت با مغز ما چه میکند؟»، به سال ۲۰۱۱ منتشر شد. در همان سال مجموعه مقالات او در باب فناوری و نوآوری، باعنوان «ساخت پل» منتشر شد. در سالهای اخیر هم کتابهای «سوئیچ بزرگ» و «قفس شیشهای» را به بازار کتاب فرستاده است.
نیکلاس کار نویسندهی پرکار و صاحب ایدهای است و خواندن کتابهایش را به کسانی که میخواهند از رابطه انسانـفناوری در عصر حاضر آگاه شوند، توصیه میکنم.
ایدهی اصلیای که نویسنده در این کتاب مطرح میکند چیست و روش پژوهشیـمطالعاتی او چگونه بوده است؟
گمانم میکنم عنوان اصلی و فرعی کتاب کاملاً گویای ایدهی محوری آن است؛ اینکه فراگیری و رسوخ اینترنت و ارتباطات مداوم و «حواسپرتکن» در زندگی تکتک ما، نهتنها شیوهی تعامل و ارتباط ما با هم، بلکه شیوهی مطالعه، روش تحقیق و ادراکمان را تغییر داده و میدهد.
کامپیوتر ـ البته اگر دستگاههای همراه مانند تلفنهای هوشمند و تبلت را با کمی اغماض در همین دسته بگذاریم ـ و اینترنت نهتنها ابزار انجام کار و دسترسی، بلکه رسانهای هستند برای ارایه انواع متنوعی از محتواها. تنوع محتوا از دو سو در حال گسترش است. اول اینکه تا مدتها هر محتوایی، بسته به رسانهاش، یک یا دست بالا دو «نوع» را میتوانست در بر بگیرد. رادیو فقط صدا را حمل میکرد، کتاب و مجله، نوشته و عکس را و فیلم صوت و تصویر را. اما با به واقعیت پیوستن ماشین همهمنظوره آلن تورینگ و با پیشرفت کامپیوترها، میشود تقریباً هر نوع محتوایی را ترکیب و معجونی جدید ساخت که نهتنها از نظر محتوا، بلکه در شیوهی ترکیب و ارایهی محتواهایی با ماهیت متفاوت هم متنوعند. میتوانید از تبلتتان بخواهید با «تبدیل متن به گفتار» متن یک کتاب الکترونیکی را با صدایی که دوست دارید برایتان بخواند یا پیوندی را که در آن گذاشته شده دنبال کنید و به وبگاهی برسید که کلی اطلاعات در آن مورد ارایه کرده است یا یک کلمه را در متن آن کلیک کنید و مدخلش را در واژهنامه نصب شده یا برخط ببینید و چه و چه. تصور کنید بخشی از رمان «کشتن مرغ مینا» را میخوانید و دلتان میخواهد همان صحنه را در فیلمی که گریگوری پک در آن بازی کرده ببیند! شدنی است. کتابی در مورد سیاستمداری معاصر میخوانید و میخواهید سرخط آخرین اخبار راجع به او را هم مروری بکنید، کار آسانی است. همین امکانات را برای فیلم، موسیقی، خبر، بازی ویدیویی هم میتوان تخیل یا پیاده کرد و میدانیم که بسیاری از آنها یا شدهاند و یا در حال انجامند.
بعد دیگری از گسترش تنوع محتوا با ظهور کامپیوتر و بهویژه با آمدن اینترنت در زندگیمان، بعد فیزیکی است؛ به عبارتی کانالهایی که میتوانند این محتوای ترکیبی و متنوع را به ما برسانند و حتی آن را درجا ترکیب کنند. زمانی این امکان در انحصار کامپیوترهایی بود که روی میزمان میگذاشتیم و با سلیقه امروزی، چیزهای یغوری بودند. اما امروزه، گوشیهای هوشمند، تبلت، ساعت، عینک، تلویزیون، یخچال، خودور و کسی چه میداند فردا چه چیزهای دیگری، میتوانند کانال و پردازشگر ترکیبهایی از این محتواها باشند. با نسل جدید اینترنت ـ که به اینترنت اشیا موسوم است ـ محتواهایی از انواع دیگری هم در راهند که میتوانند در ترکیب با انواع قبلی، باز ترکیبات جدیدی ارایه کنند.
این حجم محتوا و این تنوع و ساختاری که آن را حمل میکند و ارایه میدهد، بهشدت بر نحوه «مصرف» آن اثرگذار است. زمانی ما «خواننده»ای بودیم که کتابی در دست داشتیم یا «بیننده»ای بودیم که فیلمی میدیدیم؛ اکنون «کاربر»ی هستیم که تقلا میکند ملغمهای از محتواهای متنوع را مصرف کند. «کمعمقها»، با پرداختن به تاریخچهی فناوری و بهویژه فناوری فکری از یکسو و ساختار مغز در دریافت و پردازش اطلاعات ـ بهعبارت دیگر ادراک اطلاعات ـ از سوی دیگر، سعی دارد نشان دهد که با خوردن چنین غذای متنوع و ساختار به لحظه متغیری، مغز را در هضم انبوه اطلاعات به دردسر میاندازیم و تنها چیزی که گیرمان میآید، از هر چمن گلی است.
جیکوب نیلسن در سال ۲۰۰۶ دست به آزمایشی بر روی ردگیری چشم وبگردان زد. دربارهی این آزمایش توضیح میدهید؟
نیلسن پژوهشگری است که در آن زمان به طراحان وب کمک میکرد بدانند کدام بخش از صفحاتشان بیشتر «دیده» میشود. چنانچه میدانید، عادت کتابخوانی سنتی این است که یک خط را از سر تا ته بخوانید و سر خط بروید. حتی روشهای تندخوانی هم ـ تا جایی که میدانم ـ از این قاعده تخطی نمیکنند. بلکه روشهایی را برای پرش از روی کلمات یا عبارات کماهمیت ارایه میدهند که بتوانید خیلی سریعتر متنی را مرور کنید.
نیلسن با استفاده از فناوری ردگیری حرکات چشم کشف کرد که «وبخوانی» از این قاعده تبعیت نمیکند. مثلاً وقتی کسی مقالهای را روی وبگاهی میخواند، ابتدا کل یکی دو خط اول میخواند، بعد چند خط دیگر را تا نیمه مرور میکند و از باقی مطلب تقریباً فقط کلمات اول را میبیند و سرسری تا انتهای مطلب پیش میرود و گمان میکند مقاله را خوانده است! الگویی که حرکت چشم در این روش ـ البته برای یک متن انگلیسی ـ از خود نشان میدهد به شکل حرف F است.
این روش، کمی شبیه به روزنامهخوانی است. آنجا هم با انبوهی از مطالب کوتاه و متنوع روبهرو هستیم که خواننده اول سرخطها را میخواند و از موردی که نظرش را جلب میکند، بند اولش را مطالعه و باقی را گذرا مرور میکند و ای بسا، بندهای آخر کلاً ناخوانده میمانند.
این آزمایش در فصل هفتم کتاب (مغز یک تردست) کتاب بیان و آمار جالبی در مورد زمان مطالعه متون اینترنتی ارایه شده است.
آیا میتوان چنین نتیجه گرفت که مطالعهی ژرف در محیط اینترنت غیرممکن است؟
شیری که به گلهای از گاومیشهای در حال فرار میزند، اگر نتواند بر گاومیش کندرو یا گوسالهای ضعیف متمرکز شود، شانسی برای شکار ندارد. راهبرد گله گاومیش، پراکندگی و تجمع مکرر و در عین حال تغییر مدام جهت و سرعت است. این وضعیتی است که در مطالعه اینترنتی داریم. آگهیها، لینکها، سرخطهای خبری، تیتر مقالات مرتبط، لیست نویسندگان، دستهبندیهای موضوعی، عکسهای جذاب، همه و همه شکارهای رمندهای هستند که مغزمان را به خود میخوانند. شکار در این نخجیر برای نسلی که عادت به شکار در قرق داشته، اگر نه غیرممکن، که سخت است. برای مغز تشخیص اینکه واقعاً برای خواندن فلان تکه متن به این صفحه از وبگاه آمدهایم، از دیگر اشکال محتوایی که در همان صفحه خودنمایی میکنند، بسیار دشوار است و نیازمند تمرین ذهنی بسیار. نسل «کتاب کاغذی» باید مغزش را تمرین بدهد که بتواند در وب روی یک متن خاص متمرکز بماند. البته، نسل جدید، تعریفش از مطالعه اساساً چیز دیگری است. برای نسل گذشته، مطالعه یک پرس غذای سفارش داده شده است که روی میزی تکنفره گذاشته شده و گاهی ترشی یا سالادی در کنارش. دنیای اینترنت، که وب بخشی از آن است نه همه آن، برای وبگردان حکم میز بلند شام عروسی است با خوراکهای اصلی و پیش و پس غذاهای متنوع که از هر غذا نوک کفگیری در بشقابی در دست بگذاری و در دور بعدی چیزهای دیگری امتحان کنی.
به هر حال، این مثالها صرفاً جهت بیان تفاوت ماهوی دو شیوه از مطالعه است، نه ارزشگذاری آنها در قیاس با هم. هریک کاربرد خودش را دارد. خواندن منوی رستوران، تابلوهای راهنمای جاده، مرور تیتر روزنامه دنبال خبری که برایتان مهم است، شنیدن یک جوک یا صدای پسزمینه خبر ساعت فلان که گذاشتهاید به اخبار مذاکرات هستهای برسد تا صدایش را بلند کنید، نیازی به تمرکز عمیق ندارند. تمام اینها زمان کوتاهی وارد ناحیه کارگر مغز میشوند و اگر مهم تشخیص داده شوند، توجه شما را جلب و به مرور به ناحیههای باثباتتری از مغز منتقل میشوند. اتفاقاً نکته دقیقاً همینجا است. بدین ترتیب که وبخوانی ما را عادت میدهد که برای مطالعهای که نیازمند تمرکز ـ به معنی حفظ مداوم توجه ـ است از همان شیوهی سطحیخوانی استفاده کنیم. این کار فرصتِ، به قول فوتبالیها، «مال خود» کردن اطلاعات ورودی و ترکیب آن با افکاری که از پیش در مغز ذخیره شده و ایجاد افکار و ایدههای جدید را از مغز میگیرد. خلق فکر نیاز به پردازش عمیق در مغز دارد و بشقاب دور میز عروسی چنین فرصتی به مغز نمیدهد.
آنچه در میان این هیاهو، برای یک خواننده اهل تفکر و تعمق ضروری است، حفظ قابلیت تمرکز در زمان مطالعه بر محتوای مورد نظر خویش است، ولو با قطع عمدی از دنیای اتصالات دیجیتال و کنار گذاشتن وبگردی، شبکههای اجتماعی، پیامک، ایمیل و هر آنچه که هزاران بار در روز به انقطاع رشته افکار دعوتمان میکند و خودتان انصاف دهید که چه قدرشان ضروری است!
در جهان امروز گرایش عمومی به زندگی فست فودی است. سرعت با زندگی مدرن شهری عجین و طبیعتاً با افزایش سرعت زندگی از عمق آن کاسته شده است. آیا فکر نمیکنید مشکلی که نویسنده در این کتاب قصد ریشهیابی آن را دارد پیش از اینکه بهخاطر اینترنت باشد، از عوارض زندگیهای جدید است؟
اینترنت و دیگر فناوریهای نوین نهتنها بخشی از زندگی نوین، که هدایتگر و شکلدهندهی آن هم هستند. وقتی مک لوهان میگوید «رسانه خود پیام است.» دقیقاً به همین معنی اشاره دارد. اینترنت، موبایل، بزرگراه، دولت الکترونیکی، تجارت جهانی، سازمان ملل متحد، همه ابزارهایی برای تسریع و تسهیل امور بین مردم جهان، فارغ از زبان، ملیت، مذهب، رنگ، پوشش، سلیقه غذایی و دیگر عناصر زندگی است؛ خواه تبادل کالا باشد یا اندیشه، خواه سفر باشد یا پرداخت عوارض شهرداری. اما دستیابی به این سرعت و سهولت بهایی دارد. به قول معروف چیزی به اسم ناهار مجانی نداریم. سطحیخوانی بهایی است که برای این سرعت میپردازیم.
البته شخصاً این را یک «مساله» میدانم، نه «مشکل». به نظر من، مشکل سطحیخوانی نیست. چنانچه گفتم، این مهارتی است که در موقعیتهای زیادی لازم داریم. مشکل اصلی، تعمیم آن بهعنوان شیوهی رایج و مسلط مطالعه و مهمتر از آن سطحینگری است؛ چیزی که به خاطر از دست دادن مهارت ژرفخوانی حاصل میشود؛ اینکه ارزش کتاب را از جلد آن بسنجیم و بدتر از آن، معضل «همه چیز دانی»! یکی از عوارض ترکیب وفور اطلاعات در اینترنت و سطحیخوانی این است که بیشتر افراد گمان میکنند چیزهای زیادی در مورد مطالبی که تیتر یا چکیدهای از آنها را در اینترنت خواندهاند، «میدانند». تفاوت مهم و مؤثر این شیوه از دانستن با تبادل شایعات و تفسیرهای سیاسی درون تاکسی، این است که فرد مطمئن است مطالب را در منبع موثقی خوانده، که ای بسا وبلاگی بوده متعلق به کسی که در حد خود او مطلع بوده است یا خبری «کپی پِیست» شده در وبگاهی که خبرگزاری اصلی، به خاطر تکذیب خبر، ساعتی بعد آن را برداشته است!
بنابراین، اینترنت ـ که به تأکید بسیار فراتر از وب است ـ و در کل ابزارها و رسانههای دیجیتال بخشی از خود زندگی هستند و البته، جزیی جدانشدنی. پس اینکه سطحیخوانی را عارضه زندگی نوین بدانیم یا اینترنت، تفاوت چندانی نمیکند. زندگی عصر حاضر، بدون فناوری اطلاعات و ارتباطات قابل تصور نیست.
نکته دیگر اینکه تغییر شیوهی مطالعه، تنها یکی از این عوارض است. دگرگونی مفهوم و مرزهای حریم خصوصی، استفاده و کنترل تجاری و دولتی بر بیتهای جابهجا شده روی اینترنت و حتی آثار روانشناختی و جامعهشناختی ارتباطات نوین بر انسان و تعریف فردیت و حس خوشبختی، مفاهیم دیگری هستند که هم نیکلاس کار و هم دیگران به آن پرداختهاند.
نیکلاس کار در فصل ۶، تصویر واقعی یک کتاب، به موضوع کتاب و مقاومتش در برابر نفوذ اینترنت پرداخته است. از نظر نویسنده آیا کتاب میتواند همچنان جایگاه پیشین خود را حفظ کند؟
در طول این فصل، نویسنده سعی کرده مزایا و معایب کتابهای چاپی و الکترونیکی را مقایسه کند و مثالها و آماری از تفوق نسبی نوع دوم در زمانه پیش رو ارایه کند. جمعبندی نهایی فصل هم - هر چند بسیار موجز - موید این مطلب است.
ببینید مساله چند جنبه دارد. یکی تنوع محتوایی است که با کتاب الکترونیکی قابل ارایه است؛ یعنی همان ترکیبات محتواهایی با انواع مختلف که پیشتر به آن اشارهای داشتیم. غنای کتاب چاپی از غنای محتوای ذهنی خالق اثرش بر میآید و غنای کتاب الکترونیکی علاوه بر آن و گاهی به جای آن، از تنوع محتوا و میزان اتصالپذیریاش بر میخیرد. در عصر حاضر، ویژگی دوم در حال یافتن رجحان بر اولی است. فراموش نکنیم که شبکههای اجتماعی هم در این میان نقشی تعیینکننده ایفا میکنند. ارایه نظر در مورد قهرمان داستان و خواندن نظرات دیگران در مورد فلان صفحه از کتاب، برای نسل جدید بسیار اهمیت دارد. در نتیجه، کتاب کاغذی از این باب در مضیقه قرار خواهد گرفت.
حتی آمازون هم با «کیندل»، که با فناوری ئیاینک و تمرکز بر «متن»، نزدیکترین و مشابهترین نسخه از تجربهی مطالعهی کتاب چاپی را در اختیار خوانندگان دیجیتال میگذارد، در سری جدید کیندل اتصال به وایفای، مدیاپلیر، مرورگر اینترنت و دیگر الزامات دنیای دیجیتال را اضافه کرده است. این ناشی از جنبهی دوم قضیه است: تجارت. عرضه و تقاضا و بهای تمام شده تولید و توزیع عاملی است که در کنار ضرورت تنوع محتوا، کتاب چاپی را از میدان به در خواهد کرد. البته این منازعه طولانی خواهد بود و دست کم تا آخر عمر نسل حاضر و شاید هم نسل بعد به درازا بکشد!
این روند جهانی مدتی است در کشور خودمان هم شروع شده است. دو سه وبگاه با نرمافزار کتابخوان خاص خود هستند و فیدیبو هم حدود یک سالی است که شروع به کار کرده که در این مدت کم موفق هم بوده است. اخیراً هم اطلاعرسانی کرد که تعداد کتابهایش از مرز سه هزار عنوان گذشته است. هر چند شاید چندان چشمگیر نباشد، اما کمجان بودنش، به گمانم از کمجانی صنعت کتاب کشور بر میآید و مشکلی ماهوی یا راهبردی نیست. چند ناشر میشناسید این تعداد عنوان در سال چاپ کرده باشد؟
به هر صورت، کتاب برای غنای رسانهایش نمیتواند کاری بکند، اما اگر فکری به حال بهای تمام شدهاش بکند، شاید تا مدتی، به خاطر نوستالژی نسل حاضر، مدتی بیشتر بتواند مقاومت کند.
در فصل ۱۰ کتاب، نویسنده توضیحاتی دربارهی برنامهی وایزنباوم میدهد. قصد نویسنده از توضیحات دربارهی این نرمافزار چیست و چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟
اول سری بزنیم به فصل دوم کتاب، با عنوان مسیرهای مجازی. در این فصل به آزمایش روی میمونهایی اشاره میشود که یاد میگیرند برای به دست آوردن غذا از ابزارهایی مانند انبردست و شنکش استفاده کنند. پایش عصبی این حیوانات نشان میدهد که مغزشان با این ابزار چنان برخورد میکند که گویی بخشی از دست حیوان است. یافتههای این آزمایش مؤید تعریفی قدیمی از ابزار بهعنوان «امتداد» انسان ـ و در این مورد میمون ـ است. بهخاطر اینترنت هم که شده، بحثمان را به انسان محدود کنیم! در واقع، ابزاری که محصول فناوری است، امتداد عضوی از بدن و تقویتکننده یا گسترشدهندهی تواناییهای آن است. بیل، چکش، نقشه، قطبنما، ساعت، خطکش، کتاب، قلم و بیشمار ابزار دیگر، چه در دستهی فناوریهای صنعتی، چه در زمرهی فناوریهای فکری که امتداد فکر و مغز انسان هستند، همه زیر چتر همین تعریف قرار میگیرند. تا زمانی که کنترل این ابزار، ماهیتاً، در دست انسان بوده، همگی وسایلی سودمند بودهاند برای آسان کردن کار بشر. اما رویدادی صنعتی ویژگی نوینی به ابزار بخشید. اتوماسیون صنعتی امکان «جایگزینی» انسان با ابزار را به ارمغان آورد و همینطور ترس از فراگیری این جایگزینی را. در «عصر جدید» چاپلین کارگری را میبینیم که نمیتواند خود را با آهنگ فناوری تنظیم کند و در چرخدندههای ماشینی اسیر میشود که کارگران بخشی از تجهیزات آن محسوب میشوند.
کموبیش از همان زمان هراس از فناوری و توفق نهایی آن بر بشر بر دلها افتاد. این هراس، که با ظهور هوش مصنوعی و رباتهای نرمافزاری اوج گرفته، بارها خود را در عصر طلایی ادبیات و سینمای علمی تخیلی نشان داده و هنوز هم با مضمون «ربات شورشی» در این ژانر ادامه دارد. سریهای «ماتریکس» و «ترمیناتور» نمونههای سینمایی متأخر همین هراسند. ویژگی مهمی که با هوش مصنوعی به فناوری افزوده شده، امکانپذیری خودتکثیری و استقلال از انسان است. محصولات فناوری نوین، هر چه بیشتر با انسان مرتبط و هر چه بیشتر «شبیه» او میشوند. رباتها ظاهر و رفتاری انسانیتر مییابند و انسانها با پیوند اعضای رباتیک، سایبورگ میشوند. نرمافزارها با عادات بشر کنار میآیند و موتورهای جستجو ترجیحات او را تشخیص میدهند و گاهی به جایش تصمیم میگیرند. در کارخانهها نرمافزار تعیین میکند که کی چه کالایی به چه میزانی سفارش داده شود و در بازار بورس، نرمافزارهای مجهز به معاملات الگوریتمی، بر اساس روند بازار و معیارهای تعریف شده توسط معاملهگر، بهطور خودکار به خرید و فروش سهام میپردازد. کمکم به جایی میرسیم که دیگر تست تورینگ جواب نمیدهد! مرز میان انسان و ماشین به مرور کمرنگتر میشود. ماشینها، که پیشتر کارهای فیزیکی را از دست کارگران میگرفتند، اکنون کارهای فکری را هم از چنگ کارگران فکری در میآورند. بگذارید گفتهام را تصحیح کنم؛ آنان این کار را نمیکنند، بلکه ما داوطلبانه و با کمال خوشحالی کارهایمان را به آنان وا میگذاریم. و این هراسی است که نیکلاس کار با طرح الیزا در فصل دهم کتاب مطرح میکند.
تا کنون، بشر همیشه توانسته همگام با واگذاری کارها به ماشین، خودش را بالا بکشد و کارهایی در سطح بالاتر انجام دهد. سؤال این است که مرز این توانایی کجا است؟ شاید با ظرفیتی که مغز از خود نشان میدهد، بتواند مرزها را به عقب براند، اما آیا همین مغزهای پرظرفیت و کارآمد، در آینده در اختیار ماشین قرار نخواهد گرفت؟ آیا باید منتظر چنین روزی بمانیم تا «نئو» بیاید و از ماتریکس نجاتمان دهد؟
نویسنده در قسمتی از کتاب (ص ۲۱۷) سؤالی مطرح میکند که ممکن است به ذهن خوانندههای ما هم رسیده باشد: آیا وجود این کتاب، با نظریهای که میپروراند در تناقض نیست؟
مساله توان ایجاد تعادل در بهکارگیری و حتی استفاده نکردن از فناوری به وقت ضرورت است. حتی زمانی که چنین فناوریهای حواسپرتکنی نبودند، باز هم اهالی تعمق به خلوتگاهی پناه میبردند تا از هیاهوی اطراف به دور باشند. گودال خوابآلود هاوثورن را به یاد بیاورید که با سوت قطار از هم میپاشد! باید توان مقاومت در برابر جاذبههای صفحات وب را داشت و یا ـ کاری که من میکنم ـ متنی را در واژهپردازی مانند ورد کپی کرد و دور از اینترنت خواند! اما دنیای دیجیتال که فقط اینترنت نیست. گیر کار اینجا است که امروز فناوری «همراه» است و بشر در حال تبدیل شدن به موجودی «همیشه متصل». انقطاع از این اتصال دایم برای بشر نوین - به ویژه نسل جوان - نه تنها آزارنده، که هراسآور است. مگر میشود پیامکها و ایمیلها و پستهای فیسبوک و نظرات کاربران روی وبلاگ شخصی را بهلحظه ـ یا خیلی دست بالا، بهروز ـ چک نکرد؟ ترس از جا ماندن از آنچه در حال یا در شرف وقوع است، گریبان همهمان را گرفته و رهایی از این قلاب، چیزی است که برای برخورداری از یک گودال خوابآلود شخصی برای ژرفخوانی، ژرفشنوایی و ژرفاندیشی لازم داریم.
آیا اساساً نویسنده میتوانسته بیاینترنت و وبگردی به انبوه منابعی که در کتابش استفاده کرده، دسترسی داشته باشد؟ کمی دور از ذهن است. نکته اینجا است که میزان اتصال را به حداقل لازم برای کار نویسندگیاش کاهش داده و تمرکزی را که برای پردازش افکار و پرورش ایدهها لازم داشته، کسب کرده است. کاری که اهل تأمل در این عصر سرعت باید بکنند.
فکر میکنید چنین کتابهایی میتواند بر نسلی که آن را نسل اینترنتباز و وبگرد خواندهاید اثرگذار باشد؟
قطعاً خواندن یک کتاب نمیتواند فرهنگ جاافتادهای را دگرگون کند. اینجا با آن دست از متحول شدنهایی که در فیلمها رایج است، خبری نیست. با این حال، شروع خوبی است برای آشفتن خواب راحت وبگردان! مهم تداوم یادآوری است. کارکرد مغز در یادگیری یادمان نرود. تکرار یادآوری ضرورت آهستهخوانی و ژرفخوانی، آن را از حافظه کارگر به حافظه بلندمدت خواهد برد. باید یکی از آن انگشترهای «این نیز بگذرد» داشته باشیم که به جای آن «به کجا چنین شتابان» رویش حک شده باشد.
این کتاب سال گذشته با ترجمهی محمود حبیبی منتشر شده بود. چه ضرورتی برای ترجمهی مجدد آن حس کردید؟
متأسفانه و خوشبختانه، در جستوجویی که پیش از ترجمه کتاب در اینترنت کردم، اثری از آن کتاب پیدا نکردم. متأسفانه از این نظر که از انتشار آن کتاب هیچ اثری به جا نمانده است و این برای کتابی با چنین جایگاهی واقعاً مایه تأسف است. هر چند، نمیدانم شاید اصلاً توزیع نشده باشد. اینترنت که اینطور میگوید! وقتی در صفحهی شناسنامه از مطلب آگاه شدم، شگفتزده شدم.
به هر صورت، همین نبود در اینترنت را به فال نیک گرفتم و بلافاصله دست به کار ترجمه شدم. البته مراحل مجوز و نشر و توزیع بیش از آنچه انتظار داشتیم، به طول انجامید، ولی در انتها، بهقول معروف، به زینت طبع آراسته شد و به پیشنهاد آقای کاظمزاده، مدیر علمدوست انتشارات مازیار در سری «قلمرو علم» جای گرفت و همراه با سه کتاب دیگر در این مجموعه منتشر شد. دست بر قضا، یکی از این سهعنوان هم دربارهی علم در ادبیات علمی تخیلی است.
در مقدمهی کتاب نوشتهاید که با فهرست بلندبالایی از کتابهایی که در ارتباط با اینترنت نوشته شده است برخوردهاید. ممکن است برای آن دسته از خوانندگان که قصد دارند مطالعات بیشتری در این زمینه داشته باشند، اشارهای به برخی از منابع مهم داشته باشید؟
به گمانم، این دقیقاً وظیفهای است که بیهراس میتوانم به عهدهی موتورهای جستجو بگذارم! با جستجوی The Shallows در وبگاههای آمازون، گودریدز، گوگل بوکز و امثال آن، گزینههای مرتبط دیگری لیست خواهد شد که مطمئناً بهروزتر از حافظه من است! برای کسانی که کتاب اصلی به زبان انگلیسی را ترجیح میدهند، دو کار جدیدی از نویسنده که پیشتر اشاره کردم، انتخاب خوبی است.
کتاب جدیدی در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
ترجمهی «انفجار دیجیتال ـ زندگی، آزادی و خوشبختی پس از انفجار اطلاعاتی» رو به اتمام است. کتابی است از سه نویسندهی دانشگاهی و عصر دیجیتال را از دیدگاهی متفاوت با «کمعمقها» مینگرد و بیشتر به آثار اجتماعی و حقوقی آن توجه کرده است تا اثرات فردی و روانیشناختی.
این کتاب، ابتدا تصویری از دنیای «صفر و یک» برای خوانندگان کمتر آشنا به فناوری اطلاعات ترسیم میکند و در ادامه به موضوعاتی مانند حریم خصوصی، عواقب ذخیره و بازیابی اطلاعات در عصر دیجیتال، کارکرد و اهداف موتورهای جستجو، رمزنگاری و تبعات حقوقی و کیفری شهروندی اینترنت میپردازد. این هم یکی از کتابهایی است که در پاسخ به سؤال قبل باید ذکر میکردم! در حال حاضر هم مشغول مطالعهی «قفس شیشهای»، آخرین کار نیکلاس کار، هستم و بعید به نظر میرسد ترجمهاش نکنم!
* کمعمقها، نیکولاس کار، امیر سپهرام، مازیار، ۱۳۹۳، ۱۱۵۰۰ تومان.